سريشِ ريشِ خلق الله گشتيم
از اوّل هم، چنان بوديم؛ «مانديم!»
شريكِ دزدها؛ و بهرِ ملّت
رفيقِ كاروان بوديم؛ «مانديم!»
برايِ رفتگانِ اين جناحي
مسيحايِ زمان بوديم؛ «مانديم!»
وطن، جزغاله شد از داغ خدمت(!)
كه ما آتش به جان بوديم؛ « مانديم!»
نه رأیِ خلق، ما را كلّه پا كرد
که خود آگه از آن بوديم؛ «مانديم!»
به "هاله ی نور" ِ مصباحی خردوَرز
هماره، دُرفشان بودیم؛ «مانديم!»
به عشق ِ "مجتبی" و "شیخ احمد"
مطیع ِ هردوان بودیم؛ «مانديم!»
ز "محصولی" و "دانشجو" ، یقیناً
قرین ِ امتنان بودیم ؛ «مانديم!»
به لطفِ زور ِ موسی چُمبه هامان
هماره پرتوان بودیم، «مانديم!»
سبیل ِ جملگی شد چرب و چیلی
که ما مدیونشان بودیم؛ «مانديم!»
به جنگ زرگري مشغول؛ امّا
به دل ها، همرهان بوديم؛ « مانديم!»
نهاده ملّتی را بر سر ِ کار
په شیّادی روان بودیم؛ «مانديم!»
به غم هاشان، دمادم خنده کردیم
که خود اصلِ غمان بودیم؛ «مانديم!»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر