۱۳۸۸ مرداد ۳۰, جمعه

فتوکاتورهای داغ روز 30 مرداد 88 ( معارفه صادق لاریجانی، وزرای تحمیلی کابینه دهم، آمدن جومونگ به ایران)

عکس های یواشکی و حرف های در گوشکی!
(ارزشی، لرزشی، ورزشی)
علی: محمود! بازم خرابکاری کردی؟! بوی گندش همه جا رو گرفته! خجالت نمی کشی؟!
محمود: اصلاً ، فلسفه ی وجودی من همین گند زدن و خرابکاریاس! واسه همین به ریاست جمهوری منصوب شدم!

بین خودمان بماند؛ این هاشمی و موسوی و کرّوبی ادای امیرکبیر و مصدّق را در می آورند!
غلط می کنند! ما برای حرف هیچکدامشان، حتّی ترّه هم خرد نمی کنیم!
ما شیفته ی تو هستیم، ملیجک جان! اصولاً ما باید همه چیزمان به همه چیزمان بیاید!

هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، ابرها سنگین، درختان اسکلت های بلورآجین! ... زمستان است!

عجب غلطی کردم این قوّه مصباحیّه و مرتضویّه و کیهانیّه رو تحویل گرفتم! فکر می کردم قضائیّه س!

محمود: اوغور به خیر مش اکبر! خوب پیش چارتا خس و خاشاک خود شیرینی می کنیا!
اکبر: از خوش رقصی تو پیش "استاد تمساح" و نوچه های درب و داغونش که بهتره!
صادق: بابا تمومش کنین؛ دارن عکستونو می گیرنا!
علی: خاک بر سر سالوس جفتتون بکنن! همه ی راه ها به لندن ختم می شه، البته راه لندنم از بغداد می گذره!


محمود: آقا فرمودن ما به پاس خوش خدمتی هامون هم بریم "شورا" و هم بیایم "مجمع"، خدمت شما!
اکبر: "شورا" نگو؛ "شوربا" بگو! "مجمع" هم که چه عرض کنم؛ بگو "کاروان سرا"!
هرکس از هر جا بیفته، سرشو میندازه پایین و می ره اون جا! موی دماغ ما می شه!

حق دارید از روی کار آمدن من، چهارتا شاخ دربیاورید!
چون به قول داش اسفندیار:"من با فقط چهار میلیون رأی ایجابی رئیس جمهور شدم!
بیست میلیون بقیّه منتقد نظام بودند!"

این لوح ِ تقدیر علی الحساب به خاطر سکوت شما در برابر به زندان انداختن اصلاح طلب تقدیم می شود.
البته ده دوازده تا دیگر هم هست، که یک جا پیشکش غازی مرتضوی خواهد شد!

خب! محمود جان را که با چهار میلیون رأی به ملّت تحمیل کردم. مملکت هم که قبلاً به باد فنا رفته!
گور بابای این پشت سری ه! بگذارما را تنها بگذارند و به ریش ما بخندندا

از من می پرسند چرا نظام از این کفتار بغل دستی را که بدسابقه ترین شکنجه گر ساواک بوده،
برای بازجویی از اصلاح طلبان کمک می گیرد!
خب به شما چه؟! وقتی مشایی را از "موساد" قبول می کنم ، نمی توانم این هدیه "سیا" را رد کنم!

من اگر گریه کنم، تو اگر گریه کنی، چه کسی می خندد به وطن یا ملّت؟!

اکبر: این نامه را ببر ، بده به "آقا"!
صادق: توش چی نوشتی؟!
اکبر: هیچی! نوشتم: روزگار این جوری نمی مونه! ما هم تو مملکت، یه کسایی رو واسه خودمون داریم!















;
Powered By Blogger

یه نظر حلاله! بده ، بعد برو!

kzvo,hid





Powered by WebGozar

بگرد و پیداش کن