۱۳۸۸ مرداد ۲۷, سه‌شنبه

سوگلی محکمه بودی تو، ریس! + در جهان، قحط ِ پدر بود، مگر؟!

(1)


سوگلی ِ محکمه بودی تو ، ریس!


دختر خوش تيپ و بلا، باي باي!

مي روي از کشور ما؟! واي واي!

مي روي و دل نگران مي شود

آن چه تو مي خواستي آن مي شود

رفتن تو آب در آتش کند

آتش آشوب فروکش کند

فتنه و آشوب ز دست تو بود

آن همه سرکوب ز دست تو بود

منشأ بلوا و بلا در ونک

از تو پدرسوخته بود اي کلک!

راست بگويم که چه ها کرده اي

اين همه آتش تو به پا کرده اي!

اين همه اسباب تو آشوبگر

گشته دليل دل سرکوبگر



چشم تو سبز است به دل دوخته

شعله صفت، مخمل افروخته

قاضي فهميده ی آن محکمه

کرد لباس تو جدا از همه!

سوگلي محکمه بودي تو ريس!

دل زهمه خلق ربودي تو ريس!

آمده بشار اسد از دمشق

تا ببرد ياغي ميدان عشق

من نگرانم که تو با اين عرب

تخمه خوري خنده کني زير لب!

جان من و جان تو و سارکوزي!

خوش مزه کرده است دهان بزي!

آمده از آن طرف آب ها

ديده براي تو بسي خواب ها !


(2)


در جهان قحط پدر بود، مگر؟!


(در نکوهش ِ بعضی پدرهای معنوی نالایق)

با شرکت ِ انتحاری ِ مرحوم جلال الممالک، ایرج میرزا)

( توجّه: هرگونه برداشت سیاسی از این شعر یا یافتن شباهتی بین اشخاص این حکایت با شخصیّت های حقیقی و حقوقی دیگر، به کلی بلامانع و موجب ِ مزید امتنان است!)

دارد عباسقلی خان پدری

پدر بی ادب و بی هنری

اسم او هست علیمردان خان
اهل این کوچه ز دستش به امان!

بزند مشت و لگد بر همه کس
در نگاهش همه خار و همه خس!

جز دومن ریش و سه متری لتـّه

هنری نیست ورا البتـّه!

تسمه از گرده ی آن ها بکشد
حقّشان یک سره بالا بکشد

نه پسر راضی از او ، نه دختر

نه زنش راضی از او نه نوکر

بس که هست آن پدره خیره و بد

از پدر، بچه بدش می آید!

خواهد امروز ز علیمردان خان

پسر از بهر کتابی دو قران

هرچه گردن جلوش کج بکند

پدرش با پسرش لج بکند!

گردد او وارد از هر راهی

نستاند ز پدر، ده شاهی!

عاقبت حوصله اش سر برود

عصبانی سوی مادر برود

گوید از روی غضب با مادر:

در جهان، قحطِ پدر بود مگر؟!

زود برگو به من ای مادر، ها!

از چه گشتی زنِ این انتر، ها؟!

ای پدر جانِ من، این قصّه بخوان

تو مشو مثل علی مردان خان!

فتوکاتورهای داغ روز 25 مرداد 88

(عکس های ارزشی، ورزشی، لرزشی)










Powered By Blogger

یه نظر حلاله! بده ، بعد برو!

kzvo,hid





Powered by WebGozar

بگرد و پیداش کن