۱۳۸۸ آبان ۹, شنبه

پس لرزه های ِ ِ ورود خانوما به استاديوماي ايران!

خب بعد از يك شارژ روحي توپ باز هم اومديم گير بديم !
- به کی؟! چي ؟!
- به خانوما ؟!
آره ديگه اگه يه طرف گير دادنا خانوما نباشن كه زندگي بي معنا می شه!
ولي خب اين دفعه گير مي دیم به ورود خانوما به استاديوماي ايران ...
حالا هي بيانيه صادر كنين و هي نامه بنويسين و هي گير بدين به ريش و پشم اين آقايون كفاش فدراسيون فوتبال كه تو رو خدا اجازه ورود شما رو به استاديوما بدن ، بدون اين كه بدونين این کار چه معضلاتي داره ؟!
- جان؟‌!
- چه معضلي ؟!
خب عزيزان دل، منم دارم مي گم ديگه كه : خانوماي گل منگولي ورود شما به استاديوم پس لرزه هايي خواهد داشت كه هم اكنون موضوع مورد بحثِ گير ما مي باشد

مي گين نه ؟! ببینین!
قضاوت با شما :










خب چي شد ؟!
اين گير دادن من باعث نشد که خانوما بي خيال استاديوم بشن؟!
بابا ای ول!


۱۳۸۸ آبان ۳, یکشنبه

"لنگه کفش درمانی" در هزاره ی سوم! (به انضمام متن کامل نمابر تکذیبیّه ی " سیندرلّا جون" به "مولانا بدپیله"!)

یک غارنوشته که اخیرا کشف شده است، نشان می دهد قلم به دستان فرهنگ دوست از همان ابتدا بر روی کره خاکی وجود داشته و تفکراتشان را بر روی دیواره های غار می نگاشته اند.در این غارنوشته آمده است: "معلوم نیست این مخترعان چه غلطی می کنند؟! پس کی می خواهند کفش را اختراع کنند؟! آخه این چماق خیلی سنگینه، درسته که قدرت متقاعدکنندگی خوبی داره اما بدیش اینه که اولا نمیشه پرتابش کرد و ثانیا این که در صورت استفاده مدام از اون منتقدامون تموم میشن! ما هم اصولاْ انتقادپذیر بوده و بدون منتقد کلا به ما خوش نمی گذرد! خب دیگه برای امروز نوشتن بسه، برم یه دایناسور شکار کنم برگردم!"
سال ها گذشت و همگان فرهنگ گفتمان را فراموش کردند و بنا به دلایلی که برای ما هم مشخص نیست پس از کشف کفش تنها عناصر مونث از آن استفاده کردند.بنا به گفته ی بسیاری از "کارشناسان خانواده" کفش در خانواده از اهمیت به سزایی برخوردار است و پایان دهنده بسیاری از اختلاف نظرات اساسی و حل بحران ها و باعث پیش رفتن به سوی وحدت و آشتی است، البته برخی به غلط پرتاب شدن لنگه کفش خانم به سر شوهرش را "دعوای خانوادگی" نام گذاری کرده اند و برخی دیگر به درست نام این پدیده را "نمک زندگی" دانسته اند!
استفاده از لنگه کفش در خانه بدین ترتیب است که دو طرف ابتدا در مورد مباحثی که در آن اختلاف نظر دارند به گفتمان می پردازند، مباحثی از جمله اصل یا تقلبی بودن طلای خریده شده توسط آقا، شور شدن بیش از اندازه آش خانم و … و درست زمانی که قدرت اندیشه، تفکر و منطق در حال فوران کردن است خانم خانه لنگه کفش خویش را در آورده و در یک اقدام صد در صد فرهنگی شوهرش را متقاعد می کند که حق با اوست!

خوش بختانه چندی پیش دوباره این این وسیله ی فرهنگی به دست فرهنگ سازان(در دانشگاه و نمایشگاه کتاب) بازگشت و چند روز پیش آن ها توانستند دو تن از منتقدان خود را به وسیله ی کفش مورد گفتمان قرار دهند، البته یکی از افراد مورد گفتمان قرار گرفته چندان از اصول گفتمان و مباحثه چیزی نمی دانست و همه اش جاخالی می داد اما دیگری به دلیل قدرت بالای استدلال فرهنگ سازان بالاخره کفشی با پیشانی ایشان برخورد کرد و وی متقاعد شد که اشتباه می کند!
در همین راستا و با توجه به قدرت بالای لنگه کفش در متقاعد کردن و لزوم وجود این عنصر به عنوان عنصری برای گفتمان بهتر چندین پیشنهاد مطرح می شود:
- از این پس در صورتی که داور فوتبال در زمین چمن اشتباهی را مرتکب شد تماشاچیان به جای آنکه با الفاظ زشتشان محیط فرهنگی ورزشگاه را خراب کنند می توانند با زدن لنگه کفش هایشان به سر داور محیط فرهنگی ورزشگاه ها را فرهنگی تر کنند، مطمئن باشند در صورت اصابت فقط دو سه عدد لنگه کفش به سر داور، وی دیگر اشتباهی سوت نمی زند!
- با توجه به قدرت متقاعد کنندگی لنگه کفش ، به جای آن که ساعت ها با بازرسان انرژی هسته ای گفتمان کنیم از یک "نمکی" مقداری لنگه کفش کهنه خریده و چند باری با لنگه کفش به سر بازرسان بزنیم، خیلی سریع قبول می کنند انرژِی هسته ای حق مسلم ماست!
- دکترها به جای آب درمانی "لنگه کفش درمانی" تجویز کنند و به جای عمل جراحی زیبایی بینی با تیغ با کفش این عمل را انجام دهند، دماغ کوفته از سربالا خوشگل تر است!
- چهار سال دیگر در هنگامی که بین کاندیداهای انتخاباتی قرار بود مناظره ای انجام شود به جای صحبت کردن پیشنهاد می شود دو طرف از همدیگر نه متر و پانزده سانتی متر فاصله بگیرند و سپس به هم کفش پرتاب کنند، بدیهی است هر کدام از کاندیداها که بتواند کفش های بیشتری را به کلّه ی رقیب انتخاباتی اش بزند، یحتمل بیش تر رقیب و ایضا مردم را متقاعد می کند و قدرت بالای هدف گیری اش نشان دهنده ی فرهنگ بالاتر گفتمانش است!
متن کامل نمابر "سیندرلّا جون" به "مولانا بدپیله" !

به نمابری که هم اکنون به شستمان رسید، توجه فرمایید:
سیندرلا جان ضمن تکذیب گم شدن کفشش در اثر خروج سریع از پارتی به دلیل آمدن پلیس 110 به مراسم مربوطه گفت: "اخیرا در برخی سایت ها نوشته شده است که من و یکی از آقازاده ها در یک پارتی مختلط بوده ایم که پلیس آمده و من چون قصد فرار داشته ام کفشم از پایم در آمده و آن جا ، "جا" مانده است، این جانب ضمن تکذیب این خبرها اعلام می کنم دلیل ماندن کفشم در خانه ی ایشان، این بود که در جلسه ی خواستگاری قصد مجاب کردن مادرشوهرم را در خصوص مهریه داشتم!"

۱۳۸۸ آبان ۲, شنبه

لنگه کفش می پرانم؛ پس هستم!

(۱)
خنده های لنگه کفشی!

در بارشِ " لنگه کفش " هم می خندیم!
با روی و سرِ بنفش هم می خندیم!
بی غیرت و کرگدن صفت، در همه حال
رو آب و سرِ درفش هم می خندیم!

********************
(۲)
لنگه کفش های خوش شانس و بدشانس!

گشته از هرچیز برتر، لنگه کفش!
حضرتِ آقا و سرور، لنگه کفش!
جای دیگر خورده بر خرمهره ای
می شود این جا چو گوهر، لنگه کفش!
یک زمانی، توی دانشگاهِ ما *
شد نصیبِ یک برادر، لنگه کفش!
لیک خوار و خائنش خواندند و نحس
زشت و بدترکیب و انتر، لنگه کفش!
لنگه کفشی شد مسلمان و شریف
کافر و ناپاک، دیگر لنگه کفش!
ای عدالت محورانِ مهرورز
از چه رو نَبوَد برابر، لنگه کفش؟!
این وَر ِ بامِ شما، سرما و سوز
آن وَرَش گرما و تب، در لنگه کفش؟!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* دانشگاه های صنعتی شریف و امیر کبیر سال 85 و ماحراهایِ کذایی پرتاب لنگه کفش ها به سوی احمدی نژاد و در چند روز اخیر کفش پرانی به صفّار هرندی!

سیاست کشککی در عجایب کفشکی!!!


منطقه خاورميانه هميشه خبرساز ترين منطقه در طول تاريخ بوده است و يكی از جنجالی‌ترين اخبار آن در مورد پرتاب كفش به سوی ملاج ِ ازمابهترانِ کشورهای مختلف است که چند روزه دوبار هم در كشور ما اتفاق افتاد که واكنش ها به اين جريانات بسیار جالب انگیزناک مند است:


كفش قهرمان!


این حركت در یکشنبه ۲۴ آذر ۱۳۸۷در جریان مصاحبه مشترک مطبوعاتی جرج بوش رئیس‌جمهور آمریکا و نوری مالکی با خبرنگاران در بغداد، توسط منتظر الزیدی رخ داد.




واکنش دولت ِ برادر عراق

مقامات عراقی حادثه اخیر را شرم‌آور توصیف کرده‌اند. در بیانیه‌ای که دولت عراق انتشار داده، گفته شده که «اقدام منتظر الزیدی به شهرت خبرنگاران عراقی و حرفه خبرنگاری در عراق لطمه زده‌است». پرتاب کفش به سمت میهمان، در کشورهای عربی نهایت توهین و بی احترامی محسوب می‌شود.


واکنش‌ها در ایران

رسانه‌های دولتی و اصولگرا در ایران به شدت از این اقدام حمایت کردند. ایران در کنار ونزوئلا و لیبی تنها حامیان پرتاب کفش به سمت بوش بودند. تلویزیون دولتی ایران صحنه پرتاب کفش به سمت بوش را صدها بار در بخش های مختلف خبری پخش کرده و به تفسیر و تحلیل آن پرداخت. یکی از خبرنگاران صدا و سیما نیز کفش به دست به خیابانها رفت و از مردم خواست که درختی را به عنوان بوش در نظر گرفته و به سمت وی کفش پرتاب کنند.ابن اقدام صداو سیما با انتقاد سایر رسانه‌ها مواجه شد.
احمد جنتی دبیر شورای نگهبان و امام جمعه موقت تهران نیز گفت که نباید از آن چه وی «انتفاضه کفش» نامید به سادگی گذشت. وی توصیه کرد که از این پس هر تظاهراتی در ایران یا عراق انجام می‌شود حتماً همراه با کفش باشد. خبرنگاران خبرگزاری فارس نیز در بیانیه‌ای از وی حمایت کردند.
در نهایت منتظر الزیدی در نامه‌ای به نخست‌وزیر عراق، خواستار بخشودگی خود به خاطر ارتکاب این «حرکت زشت» شده‌است در پی دادگاه او به جرم اهانت به یک مقام خارجی در حین سفر رسمی به ۳ سال زندان محکوم شد.

كفش منافق!

كفشی بود كه سه شنبه 28 مهرماه به طرف صفار هرندی وزیر ارشاد دولت نهم پرتاب شد و باز هم واكنش ها متفاوت بود از یك سو دانشجویان بسیجی شعار می دادند "آزادی اندیشه، با لنگه كفش نمی شه!"و برخی دیگر از جناح مقابل این حركت را جوابی بر آمار دروغ صفار هرندی در مورد كشته شدن 20 نفر بعد از انتخابات كه 10 نفر آن ها بسیجی بوده اند، می دانند.

كفش حامی ِ ولی‌فقیه!


دیروز جمعه 30 مهر ماه مهدی كروبی به نمایشگاه مطبوعات رفت و با استقبال متفاوت مردم مواجه شد از یك سو با استقبال پرشور مردم به گواه فیلم های یوتوب و از یكسو با خشم گروهی كه حتی به او حمله ، و با استنادبه گفته ها و عكس های خبرگزاری های حامی دولت (فقط حامی دولت) به او كفش پرتاب كردند. و جالب اینكه فعلا هیچ فیلمی در این مورد وجود ندارد و حتی در صحت عكس ها تردید وجود دارد.
و اما واكنش ها:
محمد علی رامین، مشاور احمدی نژاد: اگر كروبی از وضعیت خود در افكار عمومی بی اطلاع است، باید به سلامت عقل او تردید كرد؛ ولی اگر وی از همه واقعیات باخبر است و آگاهانه اقدام به حضور در محافل عمومی می كند باید وی و اراذل و اوباش حامی وی را مسئول تمام خسارت‌ها و پیشامدهایی كه اتفاق می افتد، دانست.


عباس سلیمی نمین، مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران:

وی در گفت‌وگو با خبرنگار خبرگزاری دولتی فارس در شانزدهمین نمایشگاه بین‌المللی مطبوعات و خبرگزاری‌ها، در پاسخ به سؤالی مبنی بر اینكه چه عاملی موجب می‌شود تا یك شخصیت انقلابی مانند مهدی كروبی در هر برنامه‌ای كه شركت می‌كند، این چنین با اعتراضات مردم [!] مواجه شود؟ اظهار داشت: به نظر من علت آن رشد ملت ایران است؛ چرا كه برخی نخبگان سیاسی كشور مدت‌هاست كه در حال در جا زدن هستند؛ در حالی كه جامعه به سرعت و رو به جلو در حال حركت هستند!


این هم واكنش یکی از مریدان ِ نخور هر آش و کلّه خراب ِ ما:

1) پرتاب كفش به جرج بوش

حركت منتظر زیدی احساسی و اشتباه بود چون در فرهنگ ما ایرانیان میهمان در مقام بسیار بالایی قرار دارد و از دیدگاه اسلام هم نیز بطور حتم همه شما با خبر هستید از جمله رفتار حضرت علی (ع) با مهمان خود و شعری زیبا از استاد شهریار:
برو ای گدای مسكین در خانه‌ی علی زن

كه نگین پادشاهی دهد از كرم گدا را

به جز از علی كه گوید به پسر كه قاتل من

چو اسیر توست اكنون به اسیر كن مدارا


2) پرتاب كفش به صفار هرندی

این كار به دور از فرهنگ جنبش سبز است. جنبشی كه 3 میلیون نفر در تظاهراتی آرام و با سكوت در خیابان قدرت نمایی می كند و نیازی به چنین رفتار هایی ندارد. جنبش سبز با نمادین كردن رنگ چنان بنیادی را ساخت كه كشور های دیگر در انتخاباتشان از آن الگو گرفتند.


3) پرتاب كفش به مهدی كروبی


همانند 2 مورد قبل این نیز نیكو نیست ولی از یك منظر دیگر اگر نگاه كنیم چند سؤال وجود دارد.
1- چرا هیچ عكاس دیگری در آنجا نبود به جز حضرت ِ آقای ملكپور عكاس خبرگزاری فارس!


2- عكاس خبرگزاری «فارس» با یك دوربین عكاسی چقدر آمادگی داشته كه درست لحظه ی اصابت كفش با سر كروبی را عكس گرفته؟

3- چرا زاویه ی پرتاب كفش با زاویه دوربین هیچ تفاوتی ندارد؟

4- خبرگزاری فارس مدعی است در این صحنه كفش به سر آقای كروبی برخورد می كند در صورتی كه اگر دقت كنید و كمی لب خوانی داشته باشید متوجه می شوید عكس به سر محافظ آقای كروبی برخورد می كند.

5- پرتاب این كفش درست چند روز بعد از پرتاب كفش به صفار هرندی كمی تلافی جویانه نیست؟

۱۳۸۸ مهر ۲۲, چهارشنبه

از آسمان و ریسمان سیاست و فرهنگ! (ممنوع التّصویر شدن زیبای خفته نسناس و سفیدبرفی رقّاص+زبل خان همه جا!+خروس های ِ بی ناموس!)

ممنوع التصویر شدن زیبای خفته ی نسناس و سفیدبرفی رقّاص!


توزيع گسترده CD رقاصي چهره‌هاي كارتوني در تهران (خبرگزاری ها 20/7/88)
در پی انتشار خبر "توزيع گسترده CD رقاصي چهره‌هاي كارتوني" خبرنگار ایخما (خبرگزاری خانقاه مولانا بدپیله) را با "لوک خوش شانس" انجام داد، لوک خوش شانس ضمن تایید خبر فوق گفت: "متاسفانه گروه کثیری از شخصیت های کارتونی در یک پارتی شبانه شرکت داشته اند و ضمن انجام حرکات موزون اقدام به انجام حرکات ناموزون نیز کرده اند."
"پرفسور بالتازار" توزیع این سی دی و تصاویر موجود در آن را تکان دهنده خواند و گفت: "بایستی به شدت با این گونه حرکات برخورد شود."، ایشان همچنین پیشنهاد داد در اولین فرصت نام تمام این چهره های کارتونی در لیست سیاه قرار بگیرد و همه شان را ممنوع الچهره اعلام کنند!
گفته می شود در این مجلس برخی از شخصیت های کارتونی از برخی مواد نیروزا استفاده کرده اند، "بامزی" ماده ای مخدر به نام "عسل" و "ملوان زبل" از "اسفناج" استفاده کرده و با استفاده از نیروی کاذبی که بدست آورده اند تا صبح به رقص و پایکوبی پرداخته اند.
در همین راستا "زیبای خفته" با ارسال نامه ای به خبرگزاری ها حضورش در سی دی فوق را به شدت تکذیب کرد و همه ی آن رقص ها را کار فتوشاپ دانست، همچنین "تام" و "جری" نیز در تماسی با واحد طنز سایت عصر ایران متذکر شدند حرکاتشان در سی دی مذکور تنها ورزش صبح گاهی بوده است و اصلا رقص و حرکت موزونی در کار نبوده است!
همچنین شنیده شده است که پس از بوجود آمدن شایعاتی مبنی بر حضور "پینو کیو" در این مجلس، "فرشته مهربون" قهر نموده و مهریه اش را هم به اجرا گذاشته است، متاسفانه با توجه به آدم شدن پینو کیو فرشته مهربون دیگر نمی تواند متوجه بشود که کدام حرف پینو کیو راست است و کدام دروغ؟!، زیرا که پینو کیو پس از انسان شدنش اگر دروغ بگوید دماغش بزرگ نمی شود و به همین دلیل درصد دروغ گفتنش هم بالا رفته است!
آخرین اخبار تایید نشده نیز حاکی از آن است که "مخمل" و "شرک" از گردانندگان اصلی این مراسم هستند که توانستند با اغفال تعداد زیادی از شخصیت های کارتونی و دعوت آنها به چنین مجلس لهو و لعبی، از این مراسم فیلم تهیه کرده و آن را در سطح وسیع در شهر منتشر کنند و سود زیادی را به جیب بزنند.

*************************
زبل خان اینجا، زبل خان اونجا، زبل خان همه جا!
(گشت نامحسوس ارشاد در نمایشگاه ناجا!)


در خبرها می خوانیم که رزمی کاران خانم و آقای نیروی انتظامی در یک اقدام عجیب در نمایشگاه نیروی انتظامی با یکدیگر گلاویز شده و حرکاتی نمایشی انجام داده اند!
در سایتی دیگر و از قول رادان می خوانیم: "گشت هاي نامحسوس ارشاد را راه اندازي کرده ايم!"
در همین راستا و از آنجا که از قدیم گفته اند "چراغی به خانه رواست به مسجد حرام است"، برای جلوگیری از بروز چنین حوادثی پیشنهاد می شود در تمام نمایشگاه هایی که برگزار خواهد شد از این گشت های نامحسوس راه اندازی شود!

دو سئوال غیر مرتبط :
سئوال اول: به نظر شما اگر در یک دانشگاه یک دختر و یک پسر با یکدیگر پینگ پونگ و یا شطرنج بازی کنند چه اتفاقی خواهد افتاد؟!
پاسخ:
الف. رئیس دانشگاه مجبور به استعفا می شود.
ب. بیست و سی با تهیه گزارشی از این جریان این اتفاق را برنامه ریزی شده و هدفمند از سوی آن ور آبی ها می داند!
ج. دختر و پسر مذکور به دلیل نشر اکاذیب، اقدام علیه امنیت ملی و ... به شونصد ترم محرومیت از تحصیل محکوم می شوند.
د. هیچ اتفاقی نمی افتد.


سئوال دوم: فکر می کنید اگر نیروی انتظامی مشاهده کند که یک دختر و پسر رزمی کار در پارک تمرینات ورزشی می کنند چه اقدامی را انجام می دهد؟!
پاسخ: سئوال غلط است زیرا هیچ گاه یک دختر و پسر رزمی کار در پارک با یکدیگر تمرینات ورزشی انجام نمی دهند.

پرسیدن مجدد سئوال دوم با کمی تغییرات: حالا شما فکر کنید چنین اتفاقی بیفتد، فکر می کنید نیروی انتظامی چه عملی انجام می دهد؟!
پاسخ: نیروی انتظامی برای برخورد با این دو نفر نزدیک آنها می شود، اما وقتی به آنها نزدیک تر می شود متوجه می گردد آنها همکاران خودشان هستند و آنجا هم پارک نیست، بلکه نمایشگاه ناجا است!

************************

خروس های بی ناموس!


مدیرعامل اتحادیه مرغداران گوشتی ایران: صادرات مرغ منتفی شد! (عصر ایران)
شنیده می شود پس از انتشار رسمی خبر فوق گروهی از خروس ها با ارسال نامه ای سرگشاده رضایت مندی خود را از این تصمیم اعلام داشته اند، در این نامه همچنین از مسئولان خواسته شده است که در صورت امکان، واردات مرغ را آزاد نمایند، البته این خروس ها توصیه کرده اند در صورتی که تصمیم به واردات مرغ شد از کشورهای چین و ژاپن و ... مرغ وارد نکنند، چون مرغ های آنجا گوشتی نیستند ؛ این خروس ها مرغ های هلندی را پیشنهاد داده اند.
در انتهای این نامه آمده است: "اگر تصمیم به واردات مرغ کردید دقت کنید مرغ ها پرکنده باشند، البته فکر بد نکنید، ما این را به این خاطر می گوییم که مرغ های پرکنده آماده ی آماده هستند، البته منظورمان آماده ی آماده برای طبخ است!

۱۳۸۸ مهر ۱۴, سه‌شنبه

سخنرانی برای صندلی ها+ کند بدجنس با ناجنس پرواز+عکس های یواشکی و حرف های درگوشکی (فتوکاتورهای سیاسی-فرهنگی-ارزشی-لرزشی-ورزشی)

(1)
سخنرانی برای صندلی ها!
در راستای مد شدن سخنرانی های از ما بهتران، برای در و دیوار سالن ها و صندلی های خالی در آن ور آب و این ور آب!


سر و جانم فدای ِ صندلی ها!
همان مهر و وفای صندلی ها!
چه حالی می دهد یک نطق غرّا
برای دسته های صندلی ها!
******************

(2)

بدجنس و ناجنس!

چغندر با چغندر، غاز با غاز

کند بدجنس با ناجنس پرواز!

***************

(3)

عکس های یواشکی و حرف های درگوشکی!

(فتوکاتورهای سیاسی-اجتماعی-فرهنگی)











۱۳۸۸ مهر ۱۳, دوشنبه

از آسمان و ريسمان سياست!(بوق زدن ممنوع وگرنه کهریزک!+مدیریت سیب زمینی ها+مملکت مهره های سوخته+قرآن هاله ی نور!+سبزهای بی ناموس!

بوق زدن ممنوع، وگرنه کهریزک!


استاندار تهران: "خودروهایی که بوق زده اند احضار می شوند!"
در همین راستا با پنج تن از خودرو سواران تهرانی مصاحبه ای ترتیب دادیم و از آن ها علت بوق زدنشان را پرسیدیم؛
نفر اول: "باور کنین به خاطر خودش می خواستم این کار رو بکنم، آخه پس انسانیت کجا رفته؟! درسته من مسافرکش نیستم، اما انسان که هستم، آفتاب خیلی داغ بود، ایشون هم معلوم بود پوستشون خیلی حساسه و می ترسیدم پوستشون در اثر اشعه های مخرب خورشید دچار آسیب بشه، علت بوق های ممتدم این بود که ایشون متوجه ی نیت خیر من بشن و در نتیجه سوار ماشین بشن، باور کنین تنها هدفم این بود که به وظیفه ی شهروندی خودم عمل کنم!"
نفر دوم: "آخه توی خیابون خانواده بود، نمی شد هر حرفی رو به زبون بیارم، نکنه توقع داشتی سرم رو از ماشین در بیارم و الفاظ مثبت هیجده سال بدم؟! شما به جای من بودی چه کار می کردی؟! ایشون اومد با ماشین جلوی من پیچید، من هم به عنوان فحش هفت هشت تا بوق ممتد زدم، از فحش دادن که بهتر بود!"
نفر سوم: "عجب گیری کردیم ها! می ریم می زنمیشون می گین چرا رفتی زدیشون! خودت بگو چه راه دیگه ای باقی مونده بود؟! یه گروه آدم داشتن شعارهای بی ربط می دادن، لباس برادرم تنم بود و لباسم شخصی نبود، به همین دلیل نمی تونستم برم و شخصا توجیهشون کنم؛ در نتیجه برای این که صداشون کمتر شنیده بشه تصمیم گرفتم بوق ممتد بزنم، دلیل بوق زدنم همین بود!"
نفر چهارم: "شما درست می فرمایید، اما مقصر اصلی من نیستم، مقصر اون کارخونه ی سازنده ی خودرو است که چنین وسیله ی بیخودی رو روی ماشین نصب کرده، اگه بوق چیز لازم و ضروری ای بود هواپیمای به اون بزرگی که اون همه مسافر سوار می کرد هم بوق می داشت!"
نفر پنجم: "من برای یافتن کار به یکی از ادارات رفته بودم، آنها به من گفتند که آیا من آن جا آشنا دارم و آیا کسی منو سفارش کرده یا نه؟! وقتی بهشون گفتم پارتی من مدرک منه و من با معدل 19 فوق لیسانس گرفتم، بهم گفتند: "برو جلو بوق بزن!"، منهم فکر کردم اولین مرحله برای استخدام شدن بوق زدن است و منهم برای این که نشون بدم بوق زن خوبی هستم چندین بار بوق زدم!"


مدیریت ِ سیب زمینی ها!


چندی پیش سایت معلوم الحال عصر ایران با عنوان این که "کلی گویی بس است"، از آقای احمدی نژاد خواست طرح خود برای "مدیریت جهان" را ارائه دهد، و این در حالی است که چند روز بعد در سایت شفاف می خوانیم که "در کانادا سیب زمینی رایگان توزیع شده است!" خدمت برخی دوستان در سایت عصر ایران بایستی بگوییم که برخی شنیده ها حاکی از آن دارد که آقای احمدی نژاد طرح هایشان برای مدیریت جهان را به وسیله ی ارسال نامه های خصوصی به باقی کشورها عرضه کرده اند و ایشان به مانند برخی ها نیستند که یک طرح درپیت به اسم "گفتگوی تمدن ها" داشته باشند و همه جا جار بزنند که مبدع این طرح خودشان بوده اند!



مملکت مهره های سوخته!


یکی از خبرگزاری ها نوشت: " محسن رضایی مهره دشمنان است!"
یکی از آگاهان در این رابطه گفت: "این دشمن خیلی پر مهره بوده و ما نمی دانستیم، از بین چهار کاندیدای تأیید صلاحیت شده انتخابات ریاست جمهوری سه تای آن ها مهره ی دشمن بودند!". این آگاه ادامه داد: "البته این دشمنان زیاد باهوش نیستند به عنوان مثال همین آقای محسن رضایی سالیان سال به این کشور خدمت کرده، هم سال های پیش که فرمانده ی سپاه بوده و هم الان که دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام است و دشمنان کم خرد تازه فهمیده اند که رضایی مهره ی آن هاست و تا الآن داشته به ضرر آن ها و به نفع کشور ایران عمل می کرده است!" این آگاه سپس به چشم های خبرنگار ما زل زد و گفت: "تو هم مهره ی دشمنی؟!" خبرنگار ما این اتهام را رد کرد، اما فرد آگاه گفت:"تا بهم ثابت نکنی مهره ی دشمن نیستی دیگه به سئوالات جواب نمی دم! از نظر من همه مهره ی دشمن هستند، مگر این که خلافش ثابت بشه!!"

قرآن هاله ی نور!


ترجمه "آيات سلطانی" بسيار مهمي که بر محمود احمدي نژاد نازل شده است:
الف نون (1)
و تو چه مي‌داني از محمود (2)
که اين محمود از سه رئيس جمهور قبل خود برتر است(3)
او را از خانداني شايسته مبعوث کرديم که تمام باجناق‌ها و داماد باجناق‌هايش جملگي از صالحين‌اند(4)
و بر او مشاورين امين و صادق قرار داديم (5)
در چهارسال دولت او نشانه‌هايي براي مومنين قرار داديم(6)
همانا به موسي يد بيضا داديم و به او هاله نور(7)
که از آن بهتر است و کم مصرف‌تر(8)
قسم به زماني که درصد تورم به عرش ما نزديک شد(9)
پس سوار بر نمودار تورم شد و به معراج آمد(10)
اي محمود ما ، بشارت ده ايمان آورندگان به خود را به پخش سيب زميني مفتي در هر جمعه (11)
و بر ايشان مبارک باد بهشتي که در آن ، درخت سیب زمینی هست و نه گوجه سبز؛ و در زیر درختانش هلوهای ملسِ بپر توی گلو و در جوي های آن ، چيزهاي باحال، روان!(12)
پس گروهي به طغيان پرداختند وچشمان خود را بر اين همه معجزه بستند و خود را سبز ناميدند (13)
و در برابر راي تو ايستادند(14)
بر تو باد دوست داشتن و گاهي دلسوزي بر آنها و به يادشان آوردن که اطلاعات اشتباه گرفته‌اند که اکثرشان نمي‌دانند(۱۵)
در مورد آن ها دست به افشاگري و پرونده سازی بزن، که همانا "برادر حسین بازجو" چنین خواهد و فرماید! (16)
پس هشدار ده به آنان که اگر از ظلمات خارج شدند و به سوي هاله نور آمدند ما ايشان رادوست خواهيم داشت و اگر همچنان به سبز بازي سوسولی خود ادامه دهند در آتش دوزخ جاودانند(17)

و در کهریزک به رویشان باز است و دسته های چماق با آنان دمساز و تجاوزات غلمانان قلچماقمان بر ایشان کارساز!... (18)

سبزهای بی ناموس!


سایت «ثانیه‌نیوز» که ارگان اینترنتی ستادهای امتداد مهر محمود احمدی‌نژاد در انتخابات گذشته ریاست‌‌جمهوری بوده شعارهای پیشنهادی علیه دو کاندیدای دیگر انتخابات اخیر را منتشر کرده است. «در مقابل فتنه‌گران چه شعارهایی بدهیم» عنوان بخشی است که در این سایت به جمع‌آوری شعارها می‌پردازد. در این سایت آمده: «فعلاً برای مبارزه با برخی تجمع‌ها که در مهرماه سال جاری کلید خورده است، این شعارها را به دوستان انقلابی‌مان پیشنهاد می‌کنیم.» آنچه درپی می‌خوانید، برخی از این شعارهاست.
- تا خون در رگ ماست، احمدی در دل ماست!شرح: دوست داشتن خوب است. اما قافیه هم در شعار مهم است. من نمی‌دانم چرا برخی‌ها اساساً با قافیه مشکل دارند. «رگ» با «دل» ارتباط دارد ولی هم‌قافیه نیستند. اگر بنا بود فقط ارتباط مهم باشد، آوردن لفظ «سرخرگ آئورت»‌ ارتباط بیشتری با دل داشت. لذا باید گفته می‌شد: «تا خون در سرخرگ آئورت ماست، احمدی در دل ماست.»
- موسوی آسه برو، آسه بیا، احمدی برگشت.شرح: استفاده از ضرب‌المثل‌ها و یا ابیات مشهور در شعار اساساً کار جالب و مفیدی است ولی آدم باید دقت کند که چه چیزی را از ضرب‌المثل برمی‌دارد و چه چیزی جایش می‌گذارد.


- هرکی که ناموس داره، احمدی رو دوس داره!

شرح: این دوستان بناست آشوب‌ها را با شعارهایشان بخوابانند. انصافاً اگر کسی به موسوی رأی داده باشد، یعنی از همان 13 میلیون نفر باشد و پشت پنجره خانه‌اش همچین شعاری بدهند، چه‌کار می‌کند؟از رئیس جمهور باید اطاعت کرد ولی واقعاً دوست نداشتن رئیس‌جمهور به ناموس آدم ضربه می‌زند؟!


- جومونگ ایران زمین، احمدی نازنین!

شرح: خوب است که در شعارها از مشهورات استفاده شود. ولی بد نیست به زندگی شخصیتی که رئیس‌جمهور نازنین را جایش می‌گذاریم هم یک نیم‌نگاهی بیندازیم. بحث شباهت‌هاست. این آقای جومونگ در نسخه اصلی سریال از بعضی‌ جهات معلوم‌الحال است. خوش‌تیپی تنها که ملاک نیست. شاید بهتر بود می‌گفتند: «رستم ایران‌زمین، احمدی نازنین» هم وجوه مشابهت بیشتری بود هم از جهت ملیت‌گرایی قوت داشت.


- موسوی حیاکن، جمعیت را نیگا کن!

شرح: اولاً باید می‌گفتند جمعیت را نیگا کن و بعد حیا کن. ثانیاً پیشنهاد می‌شود این شعار به صورت دسته‌جمعی استفاده شود.
- موسوی موسوی سرت سلامت، دروغی که گفتی گندش دراومد!شرح: به نظر من این شعار بهترین شعار تاریخ است. هم از جهت اینکه به دشمن هم سر سلامتی می‌گویند، هم از جهت وزن و قافیه که با معنا کاملاً همخوانی دارد.


- موسوی، موسوی! رأی منو پس بده.

بدون شرح!


نکات آخر:

1- چرا همه عصبانی هستند؟

2 - چرا هیچ‌کس این همه گل و گلاب و بلبل را نمی بیند؟!

3 - چرا مردم نمی‌دانند لادن اتفاقی نیست؟ (سپهری)

4 - قطعاً با این شعارها همه چیز آرام می‌شود. موفق باشید. من یکی که عمراً از خونه بیرون نمی‌یام!

این نیز بگذرد!

ای سفلگان، زمان شما نیز، بگذرد!
بیداد بیکران شما نیز، بگذرد!
آن اشتری که بر در ِ شاه شهان غنود
فردا از آستان شما نیز، بگذرد!
آن کرّ و فرّ و کبکبه، نمرود را، نماند
بی هیچ شبهه، آن ِشما نیز بگذرد!
آن تندری که شعله زند بر بساط ظلم
از بام آشیان شما نیز، بگذرد!
ابعاد آن چماق که بر پای خلق خورد
از ُثقبه ی فلان شما نیز، بگذرد!
ما قصه ی هجوم ابابیل خوانده ایم
آن مرغ از آسمان شما نیز، بگذرد!
زخم ِ گلوله ای که "ندا" را به دل خلید
از مغز استخوان شما نیز، بگذرد!
وان تیر کین که سینه ی "سهراب" را شکافت
از جسم ناتوان شما نیز، بگذرد!
زخم است از تپانچه ی بیداد، چهر ِ خلق
این زخم از روان شما نیز، بگذرد!
در این دیار ارتش چنگیز هم نماند،
یعنی که پادگان شما نیز، بگذرد!
افسانه شد سپاه سکندر در این دیار
خیل حرامیان ِ شما نیز، بگذرد!
کشتید و سوختید و شکستید خلق را
این هر سه از میان شما نیز، بگذرد!
" َتَبت َیدا" حکایت آن دست ِ پیشواست!
این قصه بر زبان شما نیز، بگذرد!
یعنی بریده باد زبان پلید تان،
دردش ز عمق جان شما نیز، بگذرد!
این ماجرا که خون جوانان به خاک ریخت
بر پیر و بر جوان شما نیز، بگذرد!
رنجی که از حضور شما خلق می کشد
برخرد و بر کلان شما نیز، بگذرد!
بسیار پهلوان که ز پیکار ما گریخت
این "پنبه پهلوان" شما نیز، بگذرد!
اندیشه ی سقوط ستمگر که رأی ماست
هرلحظه در گمان شما نیز، بگذرد!
آفاق را حلاوت "بدپيلگان" گرفت
تلخیش از جهان شما نیز، بگذرد!
Powered By Blogger

یه نظر حلاله! بده ، بعد برو!

kzvo,hid





Powered by WebGozar

بگرد و پیداش کن