۱۳۸۹ خرداد ۱۸, سه‌شنبه

مسابقه، جشنواره، جایزه!


جایزه

جایزه، قصه، رمان، شعر

داوران در لابه لای آدم حسابی ها گم می شوند!

جایزه های درباری!

هنرمندهای پرواری!

ادبیّات ِ مرداری!

جایزه بگیران بهت زده

جایزه های سیاسی

جایزه های مهمانی

ربانم را نمی دانی، پس نیستی!

بازززززززززززززی

بازی جایزه بازها

بازی قانون بازی

شکاف مهربانی قانونی می شود!

پنجره ی رو به خیابان بسته است!

داوران

در پای میزی

که شال گردن شطرنجی شان را می بوشاند

قلم را قاب گرفته اند!

عباس معروفی

جایزه ی سمفونی مردگانش را به اتوبان پرت می کند

چونان که شکسپیر

همین کار را با جایزه ی رومئو و ژولیت کرد!

هدایت بوف کورش را از ترس داوران

به "نیل" می اندازد

چونان که سهراب ، هشت کتابش را در "سند" غرقه ساخت!

جایزه ی شعر:

جایزه ی سکوت!

جایزه ی مرگ!

پس چرا به مردگان جایزه نمی دهیم؟!

این همه زنده ی مرده ؛

این مرده ی متحرّک!

چرا با نام ِ آفتاب بازی می کنیم؟!

بیژن جلالی بازی نمی دانست

بازی با نام او شروع شد!

گلشیری در میانه ی بازی

شازده احتجاب را هزار شقّه کرد!

کاش به شاملو رحم کنند!

*******

زنده باد جایزه!

بیچاره بهرام صادقی

ملکوتش را سر دار برده اند!

زبانم را نمی دانی ؛ پس نیستی!

بازی را بلد نیستی؛ پس بمیر!

بلدی؟!

عجب! پس بیا جایزه ات را بگیر!

***********

زنده باد جایزه!

جایزه های درباری!

هنرمندهای پرواری!

ادبیّات ِ مرداری!...

Powered By Blogger

یه نظر حلاله! بده ، بعد برو!

kzvo,hid





Powered by WebGozar

بگرد و پیداش کن