۱۳۸۹ خرداد ۲۳, یکشنبه

فعلاً محض خالی نبودن عریضه: چند سؤال بی خطر و دیگر هیچ!

1) با توجه به این که رئیس کل بانک مرکزی فرموده اند : " تب تورم فروکش کرد " به نظر شما مسئولین چه کاری کرده اند که تب تورم فروکش کرده است ؟

Œ برایش استامینوفن تجویز کرده اند.

مثل یه مادر مهربان و دلسوز پاچه های تورم را بالا زده و پاشویه اش کرده اند.

Ž تورم را بغل کرده و بدو بدو پیش پزشک برده اند .

به او آب لیمو شیرین ( لیمو شیرین چینی ) داده اند !

2) وزیر ارشاد : " روند توقیف مطبوعات عادی است " ، به نظر شما چرا توقیف مطبوعات عادی است ؟

Œ چون اینقدر روزنامه تا حالا توقیف شده که دیگه واسه همه عادی شده !

چون اصلا به این دلیل به روزنامه ها مجوز انتشار می دن که یه روز مجوزشون رو توقیف کنن !

Ž چون اگه روزنامه ها توقیف نشن که دیگه کسی دنبال مجوز جدید نمی ره !

 چون اگه روزنامه ها توقیف نشن دادگاه مطبوعات بی کار میشه !...


3) چرا ما آقایان زمانی که با همسر خود قصد ورود و یا خروج از دری را داریم می گوییم : " خانم ها مقدمند " و اجازه می دهند که اوّل همسرشان از در عبور کند ؟!

Œ چون حدس می زنیم که پشت در ، دره ای ، خندقی ، گودالی ، چاهی چیزی باشد !

 چون احتمال می دهیم که از پنجره بالای در ، گلدانی سنگی در حال سقوط است !

Žچون گمان می کنیم که پشت در حیوانی درنده و گرسنه ایستاده است !

 چون احتمال می دهیم که خانمشان زودتر از آن ها برود ، در را پشت سر خود ببندد و دیگر هم باز نکند !

4) شما فکر می کنید که اگر روزی همسر ما، یعنی مولانا بدپیله، خدای نکرده، ان شاء الله، از طبقه شصتم ساختمانی سقوط فرمایند و در طبقه پنجاه و هشتم با دست ، میله ای که از دیوار ساختمان بیرون آمده را بگیرند و در هوا معلق بمانند ، ما برای نجات همسر مکرمه شان چه اقدامی خواهیم فرمود ؟!

Œ به مریدانمان دستور می دهیم که به سرعت ، با استفاده از اره برقی در صدد جدا کردن میله از ساختمان بر می آیند!

 به مریدی دیگر دستور می دهیم که سوسک یا موشی خفن خوفناک را بر روی دست همسرش بیندازد !

Žبه منشی نازنین خانقاهمان - آخ که مولانا قربانش گردد- می فرماییم که یک طناب پوسیده را برای بالا کشیدن همسرمان به طرف او بیندازد !

 با به خطر انداختن جان شیرین خودمان ، هرطور که شده همسرمان را ، فداکارانه از مرگ نجات می دهیم و سپس او را ارادتمندانه ، طوری او را هل می دهیم که به هیچ عنوان ان شاءالله نتواند دستش را به جایی بند کند !

5) چرا به طور معمول در تصادفات رانندگی ، میزان صدمه ای که به خانم ها وارد می شود بیشتر از آقایانی است که مشغول رانندگی اند ؟!

Œ چون 5 دقیقه قبل از وقوع سانحه ، آقا خودش را از خودرو به بیرون پرت می کند !

 چون قبل از وقوع سانحه ، کمربند ایمنی خانم دستکاری شده است تا عمل نکند !

Žچون راننده سعی می کند که خودروش از سمت چپ با خودروی مقابل برخورد کند !

 چون بعد از سانحه مشخص می شود دلیل تشدید جراحات وارده به خانم ، مواد محترقه ای بوده که به دلایلی نامعلوم به دست فردی ناشناس- همسر مهربانش(!)- در زیر صندلی او تعبیه شده بود تا باکوچکترین ضربه ای منفجر شود !....

۱۳۸۹ خرداد ۱۸, سه‌شنبه

مسابقه، جشنواره، جایزه!


جایزه

جایزه، قصه، رمان، شعر

داوران در لابه لای آدم حسابی ها گم می شوند!

جایزه های درباری!

هنرمندهای پرواری!

ادبیّات ِ مرداری!

جایزه بگیران بهت زده

جایزه های سیاسی

جایزه های مهمانی

ربانم را نمی دانی، پس نیستی!

بازززززززززززززی

بازی جایزه بازها

بازی قانون بازی

شکاف مهربانی قانونی می شود!

پنجره ی رو به خیابان بسته است!

داوران

در پای میزی

که شال گردن شطرنجی شان را می بوشاند

قلم را قاب گرفته اند!

عباس معروفی

جایزه ی سمفونی مردگانش را به اتوبان پرت می کند

چونان که شکسپیر

همین کار را با جایزه ی رومئو و ژولیت کرد!

هدایت بوف کورش را از ترس داوران

به "نیل" می اندازد

چونان که سهراب ، هشت کتابش را در "سند" غرقه ساخت!

جایزه ی شعر:

جایزه ی سکوت!

جایزه ی مرگ!

پس چرا به مردگان جایزه نمی دهیم؟!

این همه زنده ی مرده ؛

این مرده ی متحرّک!

چرا با نام ِ آفتاب بازی می کنیم؟!

بیژن جلالی بازی نمی دانست

بازی با نام او شروع شد!

گلشیری در میانه ی بازی

شازده احتجاب را هزار شقّه کرد!

کاش به شاملو رحم کنند!

*******

زنده باد جایزه!

بیچاره بهرام صادقی

ملکوتش را سر دار برده اند!

زبانم را نمی دانی ؛ پس نیستی!

بازی را بلد نیستی؛ پس بمیر!

بلدی؟!

عجب! پس بیا جایزه ات را بگیر!

***********

زنده باد جایزه!

جایزه های درباری!

هنرمندهای پرواری!

ادبیّات ِ مرداری!...

۱۳۸۹ خرداد ۱۴, جمعه

تعطیلی سه جانبه! (به مناسبت ِ سالروز میلاد ِ میمون ِ مولانا شیخ کشک الدّین بدپیله)

http://marshal-modern.ir/Archive/9698.aspx

خرداد رسید و زاده شد "بدپیله"

ناجنس و زبان دراز و هردمبیله!

در چارده ِ این برج ، زمین را ترکاند!

این روز ، به یمن ِ قدمش تعطیله!...

*******

او رند خراباتی و کیفش کوکه!

کارش خفن و ز بیخ و بن مشکوکه!

هی گیر دهد به دم کلفتان ؛ ناچار

از زادن ِ او ، خصم ِ وطن در سوکه!
Powered By Blogger

یه نظر حلاله! بده ، بعد برو!

kzvo,hid





Powered by WebGozar

بگرد و پیداش کن