دل هيچ آينهاي شاد نبايد باشد!
مصلحت نيست به جز آنچه كه من ميگويم!
گفتههاي دگران ياد نبايد باشد!
بهر تحسين و دعاگويي من آزاديد
به جز اين ، گفتهاي آزاد نبايد باشد!
ميتوانيد سخنهاي مرا داد زنيد
بعد از آن رخصت فرياد نبايد باشد!
ميتوانيد چو من جملگي انديشه كنيد
ديگر انديشهاي آزاد نبايد باشد!
مي توانيد مرا دوست بداريد ولي
ميل شيرين به فرهاد نبايد باشد!
زرد باشيد چو پاييز در اين دولت "مهر"
سبز چون دولت "خرداد" نبايد باشد!
زود بر هر چه كه زيباست بپوشيد نقاب
ذرهاي حسن خداداد نبايد باشد!
هر دلي را كه تپنده است در آريد زجا
عشق در سينه ی ِ افراد نبايد باشد!
پاي بر خاك مكوبيد به گاه مردن
گرد بر چهره یِ جلاد نبايد باشد!
خانه یِ جور و جفا ، وه كه چه آباد شده!
به جز آن خانهاي آباد نبايد باشد!
۳ نظر:
زان پیشتر که از سر ما آب بگذرد
با ناخدا بگوی که از خواب بگذرد
این کشتی شکسته در این تندباد سخت
آخر چگونه از دل گرداب بگذرد
ای سرزمین مادری، ای خانه ی پدر
یادت چو آتش از دل بی تاب بگذرد
ترسم که چاره ای نکند نوش دارویی
زین موج خون که از سر سهراب بگذرد
گر همچو رعد، نعره برآریم همزمان
کی خواب خوش به دیده ی ارباب بگذرد
خلاصه ی شعر:
حزب فقط حزب چماق رهبر فقط سيد چلاق
جالب بود
ارسال یک نظر