۱۳۸۸ مرداد ۱۶, جمعه

حال و روز ِ ماها! (شعری به لهجه ی مشهدی)

شعر زیر هم قبلاً در وبلاگ مسدود شده ی ما منتشر شده و در این جا به درخواست دوستان دوباره منتشر می گردد:
حال و روز ِ ماها!

(دردِ دلِ یک مشهدی صاف و ساده با خدا)

"لطفاً فقط به لهجه ی مشهدی خوانده شود؛ وگرنه ...!



از بس که جات او بالا بالایَه، آ خدا!
پایین تو نِمدِنی که چی بلوایَه، آ خدا!

اِسمِت خدایَه و به جز ای اسم پور مِلاط
ذاتت ز هرچه وصف، مجزّایه، آ خدا!

کارات به قول او یَرَه همشهریما "بهار"
مثلِ خودت تِموم معمّایَه، آ خدا!

یا دستِ اردشیر مِخَه، اویَم دراز دست
یا دامن قِبای تو کوتایَه، آ خدا!

اینار تو خلق کِردی با ای خُلق و خویِشا؟!
الحق که جای سیر و تماشایَه، آ خدا!

یَگ روز، ملّتِ سَدَه و خوش خیال و پاک
تو صف رِدیف و یَکسرَه ورپایَه، آ خدا!

مردم یواشکی رو کَغَذ اسم مینویسَن
او تو مُتُپُّنَن، کَغَذَه تایَه، آ خدا!

فردا یَگ اسمِ دیگَه رَه "سیما" تو بوق مِنَه
حقّا که اِندِ شعبده بازایَه، آ خدا!

رَأیا دِ مینِ کوهِ دماوند ولو مِرَه
ای کوه نیس، صُندُقِ آرایَه، آ خدا!

روشا نیویشتَه "محسن" و "میتیّ" و "میرحسین"
"محمود" با اونا نیست، تِنهایَه، آ خدا!

ده درصدِر که مُشمُرَن و هِی نشون مِدَن
رأیای نو، به یَگ خط و بی تایَه ، آ خدا!

چار صُندُقم دو روزِ دیگَه تو کتاب خَنَه
پیدا مِرَه، بیبین توی عکسایَه، آ خدا!

صدتا سِند میَه که سرِ کار گذِشته مان
دولت رئیس و اُستایِ کارایَه، آ خدا!

"شورا" که لازمَه بیکیشَه مو رَه از تو ماست
اصلِ خِرابکاریا، "شورا"یَه، آ خدا!

یَگ جنگ زرگریّ ِ خِفَن بود و حُکمِشَم
ملّا و او لحافتش و دعوایَه، آ خدا!

بعدش که قال مِقال مُکُنن مردُما؛ مِگَن:
"ای انقلابِ نرمِ خِلافایَه!" آ خدا!

شونصد کُرور رَه می گیرن محض اعتراف
صدجا متُپُّنَن، هنوزم جایَه، آ خدا!

ای وَر، گُلوی زنده ها رَه هِی خُچار مِدَن
او وَر، طِنابّ دار مهیّایَه، آ خدا!

از پوشتِ بوم به ملّتِ بیچاره، گُلَه ها
شلّیک مِرَه، سند؟ تو کلیپایَه، آ خدا!

یَگ روز، تقّ و توقّ ِ لباس شخصیا بلند
پاتوقِشا به کویِ دانشگایَه، آ خدا!

"انصارِ حزبِ باد" به دنبالشا رِوون
با دشنه و چماق، همه جا پایَه، آ خدا!

یَگ زن که اینجِه کوشته مِرَه تو شلوغیا
جونش تو پندری ز سر رایه، آ خدا!

یارو رئیس تلوِزیون هی اُرد مِدَه:
"اینا سناریویِ رِقیبایَه"، آ خدا!

نِه حقّ ِ مجلسِ ترحیم مِدَن ، نِه دفن
انگار که خواهرِ اندرِ اونایَهِ، آ خدا!

واز او زنَه که کوشتَه مِرَه، تو فِرنگ، بیبین
صدتا خِبَر ازش توی "سیما"یَه، آ خدا!

مِچِّد که زیر زمینِ مهمّاتشا شدَه
آتیش مِدَن؛ گناش پایِ ماهایَه، آ خدا!

پیغمبرِ خودِت(ص) مَگِه مِچِّد خِراب نکِرد
فرمود: "ضِرار، جایِ خِرابایَه"، آ خدا؟!

حال، نامه می نویسن به امام دوازدهم(عج)
رو نیست که؛ سنگِ پایَه و خارایَه، آ خدا!

تو چین که مردمِر موکوشَن نامسلمونا
جایِ سکوتِ حضرتِ والایَه، آ خدا!

چِنگالِشا ز خون ضِعیفا گیریفتَه رنگ
از صلح حرفشا و مدارایَه، آ خدا!

عیناً حدیثِ او قِسَما و دُم خروس
یا گربه و دیزی که دَرِش وایَه، آ خدا!

القصّه، مثل اوسَنَه یَه کار و بارِ ما
یَگ بوم و دو هوا نِه، هواهایَه، آ خدا!

تو بی نیازی از همه جور مدرک و سند
پروندَه ما به چشمِ تو پیدایَه، آ خدا!

از خواب گذِشتَه بختِ ما کارش، که مُردَه پاک!
چاره ش به دست حضرت عیسایَه، آ خدا!

نِه حال مُندَه بِرِی ما، نِه دل دِماغ
گیرَُم که فصلِِ حال و صِفاهایَه، آ خدا!

او حال و او صِفا بِرِیِ نورِ چشمیا
هرچی گیریفت و گیرَه، بِرِی مایَه، آ خدا!

فقر از همَه طِرَف شدَه چن سالَه حملَه ور
محمود مِگَه: "نِه! مملکت آقایَه"، آ خدا!

"مفلس" گِمون کُنُم که شدَه مشتق از "فُلوس"
بیچارَه زندگیش مثِ شوروایَه، آ خدا!

"ذاتُ الرّیال" از همَه یِ دردا بدتَرَه
هرکس بیگیرَه، سیر ز دنیایَه، آ خدا!

از او طِرَف "سهامِ جهالت" پَخِش مِنَن
سهمِ ما او پایین مایینایَه، آ خدا!

میهن بِرِی اینا که مهم نیس؛ بِرِی ماها
آروم ِجون و عمر و تمنّایَه، آ خدا!

ای جور که پیش مِرَن، تا سه چار سال بعد از ای
دولت ز رَأی و مَأی مبرّایَه، آ خدا!

آزادی و دموکرَسی، قانون و انتخاب
خوابَه، خیالَه، حسرت و رؤیایَه؛ آ خدا!

"محمودَ"ه با "هوگو"ش، چنون چیک تو چیک مِرَن
که پِندِری تو یَگ تن و چار پایَه، آ خدا!

راحت تو عکساشا، دو سَعَت دَس به گردَنَن
انگار حدیث قیسَه و لیلایَه، آ خدا!

سرشا کُلا گذاشته پدر سُختَه با کِلَک
حالا تو نفت، دوّمِ دنیایَه، آ خدا!

انگار که چختِ آسمون سُلاخَه، "چاوز" افتِدَه
ای جور که عشقشا وِنِزولایَه، آ خدا!

با ای همَه وزیر دِبَنگ و مشنگ و منگ
کابینه نیست، جنگل مولایَه، آ خدا!

ای حال و روزِ ما که یَکی گُفتُم از هزار
چون قطرَه یَه ، بِلا مثِ دریایَه، آ خدا!

بسَّه دیگَه، تِموم کُنُُم و یَگ کُلوم بُگُم
دولت، مِگی فقط هوویِ مایَه، آ خدا!

حالا پاهاش به زور توی کوشایِ ملّتَه
عاشق مِگی به ای لَخَه کوشایَه، آ خدا!

وازَم مِگَه: "بیـِن، همَه با هم رِفیق بِرِم!"
غافل، که حالا چشم و گوشِا وایَه، آ خدا!

بعله؟! نخیر! کی به کیَه؟! مام شعار بِدِم:
"پاینده باد زور ، تا دنیایَه، آ خدا!"

ای فتنَه ها که دامنِ ما رَه گیریفتَه واز
ختمش مِگی به محشر کبرایَه، آ خدا!

۱ نظر:

کاکه تیغون گفت...

خوشا به حال ما که بالاخره موفق شدیم خدمت مولانا به دست بوسی برسیم. ازبس از این آدرس به آن آدرس می رفتیم دیگر بلاگفای نامرد آهسته آهسته از دست ماعصبانی می شد.
روزگارتان خوش که روز ما را خوش می سازید.

Powered By Blogger

یه نظر حلاله! بده ، بعد برو!

kzvo,hid





Powered by WebGozar

بگرد و پیداش کن