۱۳۸۸ آذر ۴, چهارشنبه
۱۳۸۸ آذر ۲, دوشنبه
هر دم از این باغ، بری می رسد! (مروری بر افاضاتِ دولتمردانِ نخبه ی ِ مبتکرِ خدمتگزار)
(1)
اندر "تعلّم" ِ نخبگان به جای ِ "تألّم" در رثایِ ِ یک دیگر!
بله! اصولاً، تعلیم و "تعلّم" عبادت است!
راستی در باره ی درگذشتِ فجیعِ "کُردان" می فرماییم که:
هرچند ما هیچ گاه آرزویِ مرگ هیچ کس - حتّی دشمنمان - را نکرده ایم؛
ولی از حق نباید گذشت که مکافات خانه همین دنیاست؛
فلذا چوب ِ خدا، صدا که ندارد، هیچ / وقتی که بزند، دوا هم ندارد!
تصوّرمان بر این است که "عاقلان را اشارتی کافی باشد!"
***
(2)
* استاندار تهران: "اگر يك جاي كتاب قانون را آوردند كه گفته باشد دولت نميتواند مترو ايجاد كند، جايزه ميدهيم."
* استاندار تهران: "اگر يك جاي كتاب قانون را آوردند كه گفته باشد دولت نميتواند مترو ايجاد كند، جايزه ميدهيم."
- یکی از کارشناسان ضمن تایید جمله ی فوق گفت: "اصولا دولت می تواند همه چیز ایجاد کند مگر این که خلافش ثابت شود!"
ایشان همچنین گفتند: "به عنوان مثال دولت می تواند مغازه ی پرتقال فروشی هم افتتاح کند، چون در هیچ جای کتاب قانون نیامده است که دولت نمی تواند پرتقال فروشی ایجاد کند!"
در همین راستا گمانه زنی هایی در مورد نوع جایزه ای که آقای استاندار قولش را داده است زده شد، این احتمالات به شرح زیر هستند:
1) دیدن مسابقه های فوتبال تیم ملی به صورت مجانی (البته به شرطی که قبلش فدراسیون بازی را مجانی اعلام کرده باشد.)
2) یک هفته سفر تفریحی به کهریزک (مقصود خانه ی سالمندان کهریزک است.)
3) مصرف چهار سال سیب زمینی انتخاباتی ِ رایگان!
***
(3)
* محصولی گفت: "مبل های خانه ام را گدا هم نمی برد!"
- آخه مرد! تو چقدر تنبلی! به تو هم می شه گفت گدا؟! مگه نمی دونی من چقدر مبل دوست دارم! زورت اومد مبل ها رو بیاری خونه!
- خانم باور کن من هر روز از در خونه ی محصولی اینا رد می شم، هنوز مبل هاش رو دم در خونه نذاشته ...
(گفتگوی فوق بین یک آقای گدا و خانمش انجام گرفته است.)
(گفتگوی فوق بین یک آقای گدا و خانمش انجام گرفته است.)
* در همین راستا یکی از گدایان محترم خطاب به آقای محصولی گفت: "حالا شما مبل هات رو بزار دم در خونه تون، تصمیم گیری در مورد بردن یا نبردنش با من!"
***
(4)
* سخن گوی وزیر امورخارجه: "فرار مغزها نداریم؛ جنگ روانی است."
- یکی از آگاهان ضمن تأیید جمله ی فوق گفت: "اصولاً ما خیلی چیزهای دیگر هم نداریم!" ایشان در توضیح جمله شان گفتند: "منظورم از خیلی چیزها، چیزهایی از جمله تورّم، بی کاری، فقر و ... است." این آگاه هم چنین گفت: "ما فرار مغزها نداریم، بلکه صادارات مغزها داریم، اصولاً ما توی کشورمون مغز اضافی داریم؛ صادر نکنیم باید بشینیم بخوریمشون؟!"
- یک خائنِ بالفطره ی هیچی نفهم: "اصولاً دروغ گویی مثل خیلی چیزهای دیگر، در دولت ِ خدمت گزار نهادینه شده است!" تا بترکد چشم حسود و بخیل!
***
(5)
* رئیس آموزش و پرورش شهر تهران: "ازدواج دختران دانشآموز را توصیه میکنیم."
* به نظر شما چرا آقای رئیس به دختران دانش آموز چنین توصیه ای کرد؟!
1 - چون اگر دانش آموزان دختر ازدواج کنند از مدرسه اخراج می شوند و بدین ترتیب جمعیت دانش آموزان مدرسه کاهش یافته و سطح کیفی تحصیل در مدارس بالا می رود.
2- پس توقع داشتی به پیرزن ها توصیه ی ازدواج کنه؟!
3- احتمالا ایشان تحت تأثیر سریال "دلنوازان" بوده اند!
* در همین راستا پیشنهاد می شود درس مربوط به "تصمیم کبری" در کتاب های درسی بازنویسی شود، بدین ترتیب که کبری بعد از این که در حیاط کتابش را جا می گذارد و می بیند کتابش خراب شده است تصمیم بگیرد با "چوپان دروغگو" ازدواج کند!
مطمئنا این داستان تأثیر زیادی بر بالا رفتن انگیزه ی ازدواج در دختران دانش آموز خواهد داشت.
البته ازدواج دختران دانش آموز یک فایده ی بزرگ دیگر هم دارد، با ازدواج دختران دانش آموز شاهد کاهش واردات خواهیم بود، بدین ترتیب که با بالا رفتن آمار تولدها در کشور، دختران دانش آموز به جای عروسک بازی از کودکانشان مراقبت می کنند و بدین ترتیب آمار عروسک بازی پایین می آید و ما دیگر مجبور نیستیم از چین و یا کشورهای مشابه عروسک وارد کنیم!...
۱۳۸۸ آبان ۳۰, شنبه
از دانشگاه تا زایشگاه! (ویران شود این مدرسه، جهل آباد است!) + از کرامات ِ "دولت مهر"!
(1)
از دانشگاه تا زایشگاه!
(ویران شود این مدرسه، جهل آباد است!)
در کارگه ِ کوزه گری رفتـم دوش
دیدم دوهزار دکترا دوش به دوش!
هر یک در ِ کوزه، مدرکی بنهاده
می گفت که آی تشنه بیا آب بنوش!
از آن جایی که در سایهی ارتقای فرهنگی و علمی دانشگاهها در چند دههی اخیر معانی برخی از اصطلاحات قدیمی تغییر کرده و همچنین اصطلاحات جدیدی هم در حوزهی دانشگاه (با حوزه و دانشگاه اشتباه نشود که اشتباه خون باری است!) به وجود آمده؛ فرهنگ اصطلاحات دانشگاهی نوینی نوشتهام که امید است به درد دانشجویان و به ویژه دانشجویان تازه وارد بخورد. در زیر معانی واقعی و کاربردی برخی اصطلاحات دانشگاهی جدید را میخوانید:
دانشجوی سال اولی: دانشجویی که فکر می کند با تحصیلات دانشگاهی میتواند آیندهی بهتری برای خودش بسازد.
دانشجوی سال دومی: دانشجویی که فکر نمیکند با تحصیلات دانشگاهی بتواند آیندهی بهتری برای خودش بسازد.
دانشجوی سال سومی: دانشجویی که مطمئن شده است با تحصیلات دانشگاهی نخواهد توانست آیندهی بهتری برای خودش بسازد.
دانشجوی سال چهارمی: دانشجویی که دیگر نه فکر میکند، نه به چیزی اطمینان دارد و نه آیندهی برای خود متصور است.
مشروط: دانشجویی که به خاطر علاقهی زیادش به درس خواندن، مورد حسادت قرار گرفته و از این رو دانشگاه او را ملزم کرده است که در ترم بعدی بیش از حد معینی واحد انتخاب نکند تا به بقیه هم برسد! کلمه مشروط از «مشروطه» میآید که عدهای معتقدند باعث رونق گرفتن دانشگاه در ایران شد. عدهی دیگری هم معتقدند که رونق گرفتن کار مشروط ها باعث اضمحلال مشروطه شد.
تقلب: دانش دوپینگی
سهمیه: دوپینگ قانونی.
گوسپند: نوعی جانور که جز نوشتن جزوه، حفظ جزوه و پاس کردن درس از روی جزوه هیچ کار دیگری در دانشگاه نمیکند. چنین موجوداتی در دانشگاههای مشهور بیشتر دیده میشوند و فرق آنها با سایر گوسپندان در این است که نه کلهی این گوسپندان قابل استفاده است و نه پاچهی خوشمزهای دارند.
جزوه: دستنوشتههایی که گمان میشود عصارهی یک کتاب است. اما در واقع تفالهی بخشی از آن است. دستگاه تفالهگیری «استاد» نامیده میشود.
استاد حل تمرین: دانشجوی ترم بالاتری که در ازای گرفتن شندرغاز پول و شنیدن لفظ «استاد» چنان از خودبیخود میشود که تن به خورد گچ تخته و مسخره شدن توسط سی چهل تا دختر و پسر میدهد.
خرخوان: نوعی خر که توانایی مطالعهی مداوم به مدت 72 ساعت را دارد. نطفهی این موجودات در دورهی دبیرستان بسته میشود و در کلاسهای کنکور به بلوغ میرسند. این موجودات اغلب در کافه تریاهای دانشکدهها استحاله میشوند.
تریا: محلی برای فرار از غذای سلف که در این حالت مصداق بارز از چاله به چاه افتادن است. اما صرفنظر از ارزش غذایی آن، از لحاظ فرهنگی اهمیت زیادی دارد. به خصوص برای پژوهندگان زبان کوچه و بازار و کاشفان جدیدترین فحشها و اصطلاحات جنسی.
گرد: جسمی که طول و عرض و ارتفاع آن از مرکزش به یک فاصله است. چنین دخترهایی معمولا در حدود 165 سانتیمتر قد و به میزان سه چهارم پی آر 3 حجم دارند که ناشی از سالها در خانه نشستن و دست به سیاه و سفید نزدن و تست زدن است. سه عاقبت دردناک در انتظار آنهاست: ازدواج، انفجار و ورود به دانشگاه که گزینهی آخری و متعاقب آن استفاده از غذای سلف، دردآورترین آنهاست.
سلف (غذاخوری): فعالترین آزمایشگاه و واحد تولیدی هر دانشگاه که توانایی تبدیل موجودات گوناگون به غذا را دارد. یکی از رایجترین تواناییها که شرط لازم اولیه برای سلف نامیده شدن یک مکان محسوب میشود، توانایی بازیافت چمنهای محوطه به شکل قرمهسبزی است.
گوریل: گونهای از دانشجویان پسر با موهای ژولیده و لباسهای بدفرم که از بوی سیر دهان و عرق لباسهایشان نمی توان کمتر از سه متر به آنها نزدیک شد. این جانوران معمولا پس از فارغالتحصیلی بهجای اعزام به قلب جنگلهای آمازون در پشت میزهای مدیریت و ریاست جای میگیرند.
شاسکول: دانشجویی (عمدتا دختر) که بعد از 20 بار جزوه دادن به یکی از دانشجویان جنس مخالف هنوز فکر میکند خط خوبش باعث محبوبیتاش است.
پلشت: دانشجویی که حاضر است کیسه فریزر دور بشقابش بکشد و با قاشق یک بار مصرف غذا بخورد تا مجبور نباشد روزی یکبار ظرف هایش را بشوید. تقریبا اکثر دخترهای ساکن در خوابگاه های دانشکده های علوم و مهندسی.
بتونهکاری: فریضهی واجبی که بیشتر دختران دانشجو صبحها قبل از حرکت به سمت دانشگاه بر روی صورت خود انجام میدهند تا دیدارشان قابل تحمل شود. معمولا هم نمیشود.
جلبک: نوعی دانشجو با آیکیوی حیرتبرانگیز و توانایی جزوه نوشتن حتی از روی سرفههای استاد. تراکم زیستی این جانداران در دانشکدههای علوم انسانی بیشتر است.
دکتر: لفظی که تا پیش از دوران وزارت کشور دکتر کردان یک پیشوند لذتبخش بود و پس از آن فحشی زشت محسوب میشود. با این حال، به دلایل روانی ناشناختهای تمام دانشجویان رشتههای پزشکی و دامپزشکی همچنان علاقهی وافری دارند که از ترم اول تحصیل دیگران آنها را با لفظ خطاب کنند.
دانشجوی سال دومی: دانشجویی که فکر نمیکند با تحصیلات دانشگاهی بتواند آیندهی بهتری برای خودش بسازد.
دانشجوی سال سومی: دانشجویی که مطمئن شده است با تحصیلات دانشگاهی نخواهد توانست آیندهی بهتری برای خودش بسازد.
دانشجوی سال چهارمی: دانشجویی که دیگر نه فکر میکند، نه به چیزی اطمینان دارد و نه آیندهی برای خود متصور است.
مشروط: دانشجویی که به خاطر علاقهی زیادش به درس خواندن، مورد حسادت قرار گرفته و از این رو دانشگاه او را ملزم کرده است که در ترم بعدی بیش از حد معینی واحد انتخاب نکند تا به بقیه هم برسد! کلمه مشروط از «مشروطه» میآید که عدهای معتقدند باعث رونق گرفتن دانشگاه در ایران شد. عدهی دیگری هم معتقدند که رونق گرفتن کار مشروط ها باعث اضمحلال مشروطه شد.
تقلب: دانش دوپینگی
سهمیه: دوپینگ قانونی.
گوسپند: نوعی جانور که جز نوشتن جزوه، حفظ جزوه و پاس کردن درس از روی جزوه هیچ کار دیگری در دانشگاه نمیکند. چنین موجوداتی در دانشگاههای مشهور بیشتر دیده میشوند و فرق آنها با سایر گوسپندان در این است که نه کلهی این گوسپندان قابل استفاده است و نه پاچهی خوشمزهای دارند.
جزوه: دستنوشتههایی که گمان میشود عصارهی یک کتاب است. اما در واقع تفالهی بخشی از آن است. دستگاه تفالهگیری «استاد» نامیده میشود.
استاد حل تمرین: دانشجوی ترم بالاتری که در ازای گرفتن شندرغاز پول و شنیدن لفظ «استاد» چنان از خودبیخود میشود که تن به خورد گچ تخته و مسخره شدن توسط سی چهل تا دختر و پسر میدهد.
خرخوان: نوعی خر که توانایی مطالعهی مداوم به مدت 72 ساعت را دارد. نطفهی این موجودات در دورهی دبیرستان بسته میشود و در کلاسهای کنکور به بلوغ میرسند. این موجودات اغلب در کافه تریاهای دانشکدهها استحاله میشوند.
تریا: محلی برای فرار از غذای سلف که در این حالت مصداق بارز از چاله به چاه افتادن است. اما صرفنظر از ارزش غذایی آن، از لحاظ فرهنگی اهمیت زیادی دارد. به خصوص برای پژوهندگان زبان کوچه و بازار و کاشفان جدیدترین فحشها و اصطلاحات جنسی.
گرد: جسمی که طول و عرض و ارتفاع آن از مرکزش به یک فاصله است. چنین دخترهایی معمولا در حدود 165 سانتیمتر قد و به میزان سه چهارم پی آر 3 حجم دارند که ناشی از سالها در خانه نشستن و دست به سیاه و سفید نزدن و تست زدن است. سه عاقبت دردناک در انتظار آنهاست: ازدواج، انفجار و ورود به دانشگاه که گزینهی آخری و متعاقب آن استفاده از غذای سلف، دردآورترین آنهاست.
سلف (غذاخوری): فعالترین آزمایشگاه و واحد تولیدی هر دانشگاه که توانایی تبدیل موجودات گوناگون به غذا را دارد. یکی از رایجترین تواناییها که شرط لازم اولیه برای سلف نامیده شدن یک مکان محسوب میشود، توانایی بازیافت چمنهای محوطه به شکل قرمهسبزی است.
گوریل: گونهای از دانشجویان پسر با موهای ژولیده و لباسهای بدفرم که از بوی سیر دهان و عرق لباسهایشان نمی توان کمتر از سه متر به آنها نزدیک شد. این جانوران معمولا پس از فارغالتحصیلی بهجای اعزام به قلب جنگلهای آمازون در پشت میزهای مدیریت و ریاست جای میگیرند.
شاسکول: دانشجویی (عمدتا دختر) که بعد از 20 بار جزوه دادن به یکی از دانشجویان جنس مخالف هنوز فکر میکند خط خوبش باعث محبوبیتاش است.
پلشت: دانشجویی که حاضر است کیسه فریزر دور بشقابش بکشد و با قاشق یک بار مصرف غذا بخورد تا مجبور نباشد روزی یکبار ظرف هایش را بشوید. تقریبا اکثر دخترهای ساکن در خوابگاه های دانشکده های علوم و مهندسی.
بتونهکاری: فریضهی واجبی که بیشتر دختران دانشجو صبحها قبل از حرکت به سمت دانشگاه بر روی صورت خود انجام میدهند تا دیدارشان قابل تحمل شود. معمولا هم نمیشود.
جلبک: نوعی دانشجو با آیکیوی حیرتبرانگیز و توانایی جزوه نوشتن حتی از روی سرفههای استاد. تراکم زیستی این جانداران در دانشکدههای علوم انسانی بیشتر است.
دکتر: لفظی که تا پیش از دوران وزارت کشور دکتر کردان یک پیشوند لذتبخش بود و پس از آن فحشی زشت محسوب میشود. با این حال، به دلایل روانی ناشناختهای تمام دانشجویان رشتههای پزشکی و دامپزشکی همچنان علاقهی وافری دارند که از ترم اول تحصیل دیگران آنها را با لفظ خطاب کنند.
ستاره دارِ بی ستاره : استاد و دانشجوی دگراندیش از امیر کبیر و ملک الشعرای بهار و مصدّق و شریعتی بگیر تا رهنورد و موسوی و آقاسلطان و اعرابی و سهرابی و روح الامینی.
بی ستاره یِ ستاره دار: از میرزا ملکم خان و میرزا آقاخان نوری و مهد علیا و ناصرالدّین شاه بگیرتا احمدی نژاد و کردان و مشّایی و دانشجو و بهبهانی و صفّار هرندی و رسایی و محصولی و شریعتمداری و فاطمه رجبی و الهام و وحیدِ دستجردی!
کافور: مادهی اصلی تشکیل دهندهی غذاهای سلف پسران که گویا از قدیم با عارضهی «زنگزدگی» در ارتباط بوده است چرا که شاعر فرموده: برعکس نهند نام زنگی کافور!
بورسیه: همزمانی کار و تحصیل که ماحصل آن تلفیق درسنخوانی و اززیرکاردررویی است.
پروژه: کار عملی که دانشجوها با هم انجام میدهند. بعضیها هم روی هم!
تحقیق: تالیف یا ترجمهی بخشی از کتابی که استاد در نظر دارد بعدا به نام خودش چاپ کند در ازای گرفتن مقدار ناچیزی نمرده.پروپوزال: نوشتهی بی ربط کوتاهی که در آن دربارهی نوشتهی بیربط بلندی که بعدا نوشته یا کپی پیست خواهد شد، توضیح داده میشود.
پایاننامه: تایپ یا کپی-پیست کردن مقداری متن پراکنده در کتابها و پایاننامههای قدیمیتر در یک فایل و پرینت گرفتن از آنها و صحافی کردن مجموعه. خوشبختانه با پیشرفت علم و تکنولوژی، تمام این فرآیندها با صرف هزینهی معقولی به طور کاملا خودکار و بدون دخالت دست و ذهن انجام میگیرد.
دانشنامه (مدرک): درپوش کوزه.
جابجایی (دانشجویی): تفاوت علمی دانشگاهها به زبان پول.
ارث پدری (طلب بابا): طلبی که بعضی از دانشجویان ارزشی از دیگران دارند و معمولا به صورت گزارههایی همچون «چرا این لباس رو پوشیدی؟»، «چرا موهات دیده میشه؟»، «دیگه این موسیقی رو نشنوم ها»، «دیگه نبینم با هم کِروکِر میکنین»... بروز میکند.
خوابگاه متاهلی: جایی برای استراحت، مطالعه، تماشای تلویزیون، درس خواندن و باقی کارها. به خصوص باقی کارها.
کارتنخواب: دانشجوی بیخوابگاه که معمولا پس از سر و سامان گرفتن و هم اتاق شدن با چند دانشجوی شهرستانی، حسرت کارتنخوابی و دربدری را خواهد کشید.
جوات: دانشجویی که طبق آخرین مدهای 10 سال قبل لباس می پوشد و با آخرین مدهای 20 سال قبل زندگی می کند و مثل 30 سال قبل فکر می کند. جواتها معمولا آینده مثبتی در مشاغل دولتی دارند.
افزایش سنوات: حاصل ز گهواره تا گور دانش جوییدن.
سیاسیکاری: اصطلاحی برای توصیف فعالیتهای سیاسی دانشجویی وقتی که مطابق سلیقهی «آن ها» نیست. آن هایی که همیشه تأکید میکنند که دانشجو باید سیاسی باشد و در امور کشورش دخالت داشته باشد.
پاچهخاری: یکی از راههای گرفتن نمره از اساتید به طور شرافتمندانه. البته شرافتمندانه در قیاس با سایر راهها!
انتظامات: شحنهی دانشگاه و مسئول برقراری نظم حتی به قیمت بینظمی. ستاد کارآفرینی برای اقوام و خویشان فاقد تحصیلات دانشگاهی و بعضا دبیرستانی مسئولان دانشگاه.
کفش پاشنه بلند (تق تقی): ابزار تولید آژیر ورود و یا نزدیک شدن دختر دانشجویی که دانشگاه را با مجلس عروسی اشتباه گرفته است.
سنگپای قزوین: مهمترین عامل برای اخذ دکترای افتخاری از آکسفود بدون داشتن لیسانس.
کاردانی پیوسته: پیوند دانشگاه با دبیرستان به کف با کفایت دانشجویانی که در حد دوره راهنمایی معلومات دارند و رفتارشان مثل دبیرستانیهاست.
خر زدن: تنها نوع حیوانآزاری که انسانها روی خودشان هم انجام میدهند. خر زدن در شبهای امتحان به پیک خود میرسد.
بحر تعمق: حالتی که به دانشجویان پس در حال مطالعهی دقیق روزنامه روشنفکری خبر ورزشی دست میدهد.
روح: عضوی از استاد که در جلسهی امتحان و پس از دیدن برگهی سوالاتی که ربط چندانی به درسها ندارد، از آن به وفور یاد می شود. ادامهی عملیان بر روی برگه دنبال میشود.
صلاحیت داشتن: با مسئول یکی از نهادهای مستقر در دانشگاه سلام و علیک داشتن.
پول: عامل بدبختیهای بزرگی مثل ازدواج و تحصیل در دانشگاه آزاد.
هیز: دانشجو یا مامور انتظامات یا کارمند یا حتی استاد عزیزی که وظیفهی زبانش را به چشمش محول کرده است!
اسکن استخوان: طرز نگاه کردن افراد فوقالذکر که معمولا از پاشنهی کفش همکلاسیها شروع شده و به نوک مقنعهی آنها منتهی میشود.
افتادن: سقوط از بالا به پایین که به خاطر عوامل مختلفی چون جاذبهی زمین، درس نخواندن، جزوه نداشتن، شکست در عشق و امثال آنها اتفاق میافتد.
تئوریسین: آدمی با تحصیلات نیمبند دانشگاهی و توانایی فوقالعاده در آسمان به ریسمان بافتنهای فلسفی و سیاسی که وظیفهی آمادهسازی دانشجویان برای «روز مبادا» را دارد. وجود تعدادی دانشجوی خودی و بچه مثبت که با دهان باز به حرفهای استاد گوش بدهند و به خصوص دختران دانشجویی که از تمام صحبتهای او نتبرداری کنند - به ویژه در هنگام زوم کردن دوربین- لازم و ضروری است. تئوریسینها معمولا تهلهجهی مشهدی دارند.
ازدواج دانشجویی: اشتباه صنفی.
کتاب خانه: جایی برای حرف زدن، رد و بدل کردن جزوات و فایلهای بلوتوثی، اسم ام اس فرستادن و بعضا رونویس تکالیف و تمرینها.
منشی گروه: همه کاره ی گروه. دست کم خودش که این طور فکر میکند.
حذف ترم: خودکشی آبرومندانه از ترس مرگی مفتضحانه
کافور: مادهی اصلی تشکیل دهندهی غذاهای سلف پسران که گویا از قدیم با عارضهی «زنگزدگی» در ارتباط بوده است چرا که شاعر فرموده: برعکس نهند نام زنگی کافور!
بورسیه: همزمانی کار و تحصیل که ماحصل آن تلفیق درسنخوانی و اززیرکاردررویی است.
پروژه: کار عملی که دانشجوها با هم انجام میدهند. بعضیها هم روی هم!
تحقیق: تالیف یا ترجمهی بخشی از کتابی که استاد در نظر دارد بعدا به نام خودش چاپ کند در ازای گرفتن مقدار ناچیزی نمرده.پروپوزال: نوشتهی بی ربط کوتاهی که در آن دربارهی نوشتهی بیربط بلندی که بعدا نوشته یا کپی پیست خواهد شد، توضیح داده میشود.
پایاننامه: تایپ یا کپی-پیست کردن مقداری متن پراکنده در کتابها و پایاننامههای قدیمیتر در یک فایل و پرینت گرفتن از آنها و صحافی کردن مجموعه. خوشبختانه با پیشرفت علم و تکنولوژی، تمام این فرآیندها با صرف هزینهی معقولی به طور کاملا خودکار و بدون دخالت دست و ذهن انجام میگیرد.
دانشنامه (مدرک): درپوش کوزه.
جابجایی (دانشجویی): تفاوت علمی دانشگاهها به زبان پول.
ارث پدری (طلب بابا): طلبی که بعضی از دانشجویان ارزشی از دیگران دارند و معمولا به صورت گزارههایی همچون «چرا این لباس رو پوشیدی؟»، «چرا موهات دیده میشه؟»، «دیگه این موسیقی رو نشنوم ها»، «دیگه نبینم با هم کِروکِر میکنین»... بروز میکند.
خوابگاه متاهلی: جایی برای استراحت، مطالعه، تماشای تلویزیون، درس خواندن و باقی کارها. به خصوص باقی کارها.
کارتنخواب: دانشجوی بیخوابگاه که معمولا پس از سر و سامان گرفتن و هم اتاق شدن با چند دانشجوی شهرستانی، حسرت کارتنخوابی و دربدری را خواهد کشید.
جوات: دانشجویی که طبق آخرین مدهای 10 سال قبل لباس می پوشد و با آخرین مدهای 20 سال قبل زندگی می کند و مثل 30 سال قبل فکر می کند. جواتها معمولا آینده مثبتی در مشاغل دولتی دارند.
افزایش سنوات: حاصل ز گهواره تا گور دانش جوییدن.
سیاسیکاری: اصطلاحی برای توصیف فعالیتهای سیاسی دانشجویی وقتی که مطابق سلیقهی «آن ها» نیست. آن هایی که همیشه تأکید میکنند که دانشجو باید سیاسی باشد و در امور کشورش دخالت داشته باشد.
پاچهخاری: یکی از راههای گرفتن نمره از اساتید به طور شرافتمندانه. البته شرافتمندانه در قیاس با سایر راهها!
انتظامات: شحنهی دانشگاه و مسئول برقراری نظم حتی به قیمت بینظمی. ستاد کارآفرینی برای اقوام و خویشان فاقد تحصیلات دانشگاهی و بعضا دبیرستانی مسئولان دانشگاه.
کفش پاشنه بلند (تق تقی): ابزار تولید آژیر ورود و یا نزدیک شدن دختر دانشجویی که دانشگاه را با مجلس عروسی اشتباه گرفته است.
سنگپای قزوین: مهمترین عامل برای اخذ دکترای افتخاری از آکسفود بدون داشتن لیسانس.
کاردانی پیوسته: پیوند دانشگاه با دبیرستان به کف با کفایت دانشجویانی که در حد دوره راهنمایی معلومات دارند و رفتارشان مثل دبیرستانیهاست.
خر زدن: تنها نوع حیوانآزاری که انسانها روی خودشان هم انجام میدهند. خر زدن در شبهای امتحان به پیک خود میرسد.
بحر تعمق: حالتی که به دانشجویان پس در حال مطالعهی دقیق روزنامه روشنفکری خبر ورزشی دست میدهد.
روح: عضوی از استاد که در جلسهی امتحان و پس از دیدن برگهی سوالاتی که ربط چندانی به درسها ندارد، از آن به وفور یاد می شود. ادامهی عملیان بر روی برگه دنبال میشود.
صلاحیت داشتن: با مسئول یکی از نهادهای مستقر در دانشگاه سلام و علیک داشتن.
پول: عامل بدبختیهای بزرگی مثل ازدواج و تحصیل در دانشگاه آزاد.
هیز: دانشجو یا مامور انتظامات یا کارمند یا حتی استاد عزیزی که وظیفهی زبانش را به چشمش محول کرده است!
اسکن استخوان: طرز نگاه کردن افراد فوقالذکر که معمولا از پاشنهی کفش همکلاسیها شروع شده و به نوک مقنعهی آنها منتهی میشود.
افتادن: سقوط از بالا به پایین که به خاطر عوامل مختلفی چون جاذبهی زمین، درس نخواندن، جزوه نداشتن، شکست در عشق و امثال آنها اتفاق میافتد.
تئوریسین: آدمی با تحصیلات نیمبند دانشگاهی و توانایی فوقالعاده در آسمان به ریسمان بافتنهای فلسفی و سیاسی که وظیفهی آمادهسازی دانشجویان برای «روز مبادا» را دارد. وجود تعدادی دانشجوی خودی و بچه مثبت که با دهان باز به حرفهای استاد گوش بدهند و به خصوص دختران دانشجویی که از تمام صحبتهای او نتبرداری کنند - به ویژه در هنگام زوم کردن دوربین- لازم و ضروری است. تئوریسینها معمولا تهلهجهی مشهدی دارند.
ازدواج دانشجویی: اشتباه صنفی.
کتاب خانه: جایی برای حرف زدن، رد و بدل کردن جزوات و فایلهای بلوتوثی، اسم ام اس فرستادن و بعضا رونویس تکالیف و تمرینها.
منشی گروه: همه کاره ی گروه. دست کم خودش که این طور فکر میکند.
حذف ترم: خودکشی آبرومندانه از ترس مرگی مفتضحانه
خوابگاه: آرایشگاه
آزمایشگاه: زایشگاه
دانشگاه: بازداشتگاه
بازداشتگاه: دانشگاه
(2)
از کرامات ِ "دولت مهر"!
استقبال ِ گرم ِ تبریزی ها از استاد نخبگان ِ جهان، دکتر احمدی نژاد (پنج شنبه 28 آبان 88)
به خدا اون عکس بالایی "کیهان" فتوشاپ شده ی عکس پایینی "خبرگزاری مهر" نیست، ها!
ای ول شیرزنان حامی ِ حقیقت و عدالت!
البته اشتباه نشود؛ این ها منظورشان دکتر آرش حجازی قانل است؛ نه برادر عباس کارگر ایثارگر!
جای ِ امضایِ مادر و خواهر ِ "ندا آقاسلطان" بین ِ این صد کرور امضای دشمن کُش ِ دندان شکن، واقعاً خالی است!
منظور تبریزی های متعهّد از "دیکتاتور مضحک"، همان گونه که از این پوستر برمی آید
قطعاً "خاتمی" یا "موسوی" یا "کرّوبی" است؛
نه نعوذ بالله "استاد احمدی نژاد"!
خلایق هرچه لایق!
البته اشتباه نشود؛ این ها منظورشان دکتر آرش حجازی قانل است؛ نه برادر عباس کارگر ایثارگر!
جای ِ امضایِ مادر و خواهر ِ "ندا آقاسلطان" بین ِ این صد کرور امضای دشمن کُش ِ دندان شکن، واقعاً خالی است!
منظور تبریزی های متعهّد از "دیکتاتور مضحک"، همان گونه که از این پوستر برمی آید
قطعاً "خاتمی" یا "موسوی" یا "کرّوبی" است؛
نه نعوذ بالله "استاد احمدی نژاد"!
خلایق هرچه لایق!
۱۳۸۸ آبان ۲۸, پنجشنبه
دولت "مهر" و این همه "سِحر"؟!
دل هيچ آينهاي شاد نبايد باشد!
مصلحت نيست به جز آنچه كه من ميگويم!
گفتههاي دگران ياد نبايد باشد!
بهر تحسين و دعاگويي من آزاديد
به جز اين ، گفتهاي آزاد نبايد باشد!
ميتوانيد سخنهاي مرا داد زنيد
بعد از آن رخصت فرياد نبايد باشد!
ميتوانيد چو من جملگي انديشه كنيد
ديگر انديشهاي آزاد نبايد باشد!
مي توانيد مرا دوست بداريد ولي
ميل شيرين به فرهاد نبايد باشد!
زرد باشيد چو پاييز در اين دولت "مهر"
سبز چون دولت "خرداد" نبايد باشد!
زود بر هر چه كه زيباست بپوشيد نقاب
ذرهاي حسن خداداد نبايد باشد!
هر دلي را كه تپنده است در آريد زجا
عشق در سينه ی ِ افراد نبايد باشد!
پاي بر خاك مكوبيد به گاه مردن
گرد بر چهره یِ جلاد نبايد باشد!
خانه یِ جور و جفا ، وه كه چه آباد شده!
به جز آن خانهاي آباد نبايد باشد!
۱۳۸۸ آبان ۲۷, چهارشنبه
مترو ، اگر ترشی نخورد، از بن بست خارج می شود
همان طور که می دانید در راستای هر چه کوچک تر شدن دولت و خصوصی سازی و ایضاً اصل 44 قانون اساسی، دولت تصمیم گرفته است مسئولیت متروی تهران را بر عهده بگیرد، روزنامه ی ایران در همین مورد نوشت که با این تغییر و تحولات «مترو از بن بست خارج می شود»، در همین راستا، نظر برخی از کارشناسان موافق و مخالف را جویا شدیم:
کارشناسان موافق:
یکی از کارشناسان مشهدی ضمن ابراز خرسندی از چنین تغییر و تحولاتی ابراز امیدواری کرد دولت «قطار شهری» مشهد را هم در دست بگیرد و خودش ادامه ی پروژه را انجام دهد، شاید گوش شیطان کر قطار شهری مشهد هم پس از سال ها از بن بست خارج شود؛ این کارشناس مشهدی همچنین گفت:«مُگُم اگِر اولویت با او چیزاییَه که تو بن بستَن، بیِن همی منوریل مشهد و کلّ ِ اتوبوس رانیشَم مال شما!»
یکی دیگر از کارشناسان موافق نیز در حالی که از خوشحالی بالا و پایین می پرید، گفت: «با توجه به سوابق مثبت دولت و از بن بست خارج کردن معضل اشتغال، ازدواج، اعتیاد، مسکن، بهداشت، حمل و نقل، تورم، نرخ سکه و …، امید می رود مترو هم از بن بست خارج شود.»
این کارشناس همچنین ابراز امیدواری کرد با مدیریت مترو توسط دولت و در راستای طرح تحول اقتصادی، قیمت بلیط های مترو حقیقی شود. ایشان در ادامه گفتند:«با حقیقی شدن قیمت بلیط مترو، مردم به دوسته تقسیم می شوند، یا می توانند پول بلیط مترو را بدهند، یا نمی تواند، آنهایی که می توانند پول بدهند به دلیل خلوت تر شدن مترو از مسافرت درون شهری لذت بیشتر می برند و آنهایی که پول بلیط ندارند تا محلی که می خواهند بروند اقدام به پیاده روی می کنند که این کار به نفع سلامتی خودشان است!»
یکی دیگر از کارشناسان موافق گفت: «اگر دولت مترو رو مدیریت کنه ما شاهد تحولات چشمگیری در عرصه ی سیاست خارجی خواهیم بود و پیشرفت های شگرفتی در این حوزه انجام می گیرد، به طوریکه احتمالا یک خط متروی اختصاصی از تهران تا ونزوئلا کشیده می شود تا آقای چاوز از این پس برای آمدن به ایران با مشکل خاصی مواجه نشوند.»
کارشناسان مخالف:
این کارشناس با تاکید بر اینکه بایستی فرصت خدمت کردن را به همه داد، خاطر نشان کرد:« می دانیم همه تشنه ی خدمت کردن هستند، اما نباید همه ی خدمت رسانی ها را خودمان انجام دهیم، باید بگذاریم بقیه هم فرصت آنرا پیدا کنند تا کارهای خوب خوب انجام دهند.»
یک کارشناس مخالف دیگر در حالی که درچهره اش موجی از نگرانی دیده می شد، گفت: «بخواهیم نخواهیم برخی مواقع رسیدن مترو به ایستگاه ها چند دقیقه ای دیر می شود، و برخی مردم هم چندان اعصاب درست و حسابی ندارند و عادت دارند در این گونه مواقع حرف های نامربوطی در دلشان به مسئولان مترو بزنند، از آنجا که ما دوست نداریم مخاطب آن حرف ها دولت محترم باشد، از ایشان تقاضامندیم بگذارد مترو زیر مجموعه شهرداری باقی بماند!»
سومین کارشناس مخالف نیز در حالی که از تیتر روزنامه ی ایران تعجب کرده بود، گفت: «چی؟! از بن بست خارج بشه؟! یه دور سه فرمونه زدن که دیگه این تغییر و تحولات رو لازم نداره، اگه خواستن خودم به راننده ی مترو میام فرمون می دم تا دور بزنه!»
کارشناسان موافق:
یکی از کارشناسان مشهدی ضمن ابراز خرسندی از چنین تغییر و تحولاتی ابراز امیدواری کرد دولت «قطار شهری» مشهد را هم در دست بگیرد و خودش ادامه ی پروژه را انجام دهد، شاید گوش شیطان کر قطار شهری مشهد هم پس از سال ها از بن بست خارج شود؛ این کارشناس مشهدی همچنین گفت:«مُگُم اگِر اولویت با او چیزاییَه که تو بن بستَن، بیِن همی منوریل مشهد و کلّ ِ اتوبوس رانیشَم مال شما!»
یکی دیگر از کارشناسان موافق نیز در حالی که از خوشحالی بالا و پایین می پرید، گفت: «با توجه به سوابق مثبت دولت و از بن بست خارج کردن معضل اشتغال، ازدواج، اعتیاد، مسکن، بهداشت، حمل و نقل، تورم، نرخ سکه و …، امید می رود مترو هم از بن بست خارج شود.»
این کارشناس همچنین ابراز امیدواری کرد با مدیریت مترو توسط دولت و در راستای طرح تحول اقتصادی، قیمت بلیط های مترو حقیقی شود. ایشان در ادامه گفتند:«با حقیقی شدن قیمت بلیط مترو، مردم به دوسته تقسیم می شوند، یا می توانند پول بلیط مترو را بدهند، یا نمی تواند، آنهایی که می توانند پول بدهند به دلیل خلوت تر شدن مترو از مسافرت درون شهری لذت بیشتر می برند و آنهایی که پول بلیط ندارند تا محلی که می خواهند بروند اقدام به پیاده روی می کنند که این کار به نفع سلامتی خودشان است!»
یکی دیگر از کارشناسان موافق گفت: «اگر دولت مترو رو مدیریت کنه ما شاهد تحولات چشمگیری در عرصه ی سیاست خارجی خواهیم بود و پیشرفت های شگرفتی در این حوزه انجام می گیرد، به طوریکه احتمالا یک خط متروی اختصاصی از تهران تا ونزوئلا کشیده می شود تا آقای چاوز از این پس برای آمدن به ایران با مشکل خاصی مواجه نشوند.»
کارشناسان مخالف:
این کارشناس با تاکید بر اینکه بایستی فرصت خدمت کردن را به همه داد، خاطر نشان کرد:« می دانیم همه تشنه ی خدمت کردن هستند، اما نباید همه ی خدمت رسانی ها را خودمان انجام دهیم، باید بگذاریم بقیه هم فرصت آنرا پیدا کنند تا کارهای خوب خوب انجام دهند.»
یک کارشناس مخالف دیگر در حالی که درچهره اش موجی از نگرانی دیده می شد، گفت: «بخواهیم نخواهیم برخی مواقع رسیدن مترو به ایستگاه ها چند دقیقه ای دیر می شود، و برخی مردم هم چندان اعصاب درست و حسابی ندارند و عادت دارند در این گونه مواقع حرف های نامربوطی در دلشان به مسئولان مترو بزنند، از آنجا که ما دوست نداریم مخاطب آن حرف ها دولت محترم باشد، از ایشان تقاضامندیم بگذارد مترو زیر مجموعه شهرداری باقی بماند!»
سومین کارشناس مخالف نیز در حالی که از تیتر روزنامه ی ایران تعجب کرده بود، گفت: «چی؟! از بن بست خارج بشه؟! یه دور سه فرمونه زدن که دیگه این تغییر و تحولات رو لازم نداره، اگه خواستن خودم به راننده ی مترو میام فرمون می دم تا دور بزنه!»
۱۳۸۸ آبان ۲۳, شنبه
قصیـــــده ی ماچّیـــّــــه! + تخم جنّ ِ فرصت طلبِ چینی و ماچ های 30 سنتی عشقولانه!
(1)
قصیــــده ی ماچّیـــّــه!
ماتم به برگزیدنِ یک جا برایِ ماااااچ
تا هست جمله پیکرِ آن ماه، جایِ ماااااچ!
هرچند بی صداش بُوَد خوب تر؛ ولی
کمتر ز اصل ِ ماچ، نباشد صدایِ ماااااچ!
جان را صفا دهد شکلاتِ لبانِ دوست
ای من فدای طعمِ خوش و باصفایِ ماااااچ!
بنگر که جایِ "رُز"، به لبانم نشانده است
دلبر، هزار "رُژ"، ز گل و بوته هایِ ماااااچ!
گاهی در انتها، به کتک می رسد، اُمور!
گاهی صدایِ ناله بیاید ز لایِ ماااااچ!
خوش آن زمان، که آخر بوسه "خفن" شود
وقتی منم حریفِ تو در این ادایِ ماااااچ!
چون انتهایِ ماچ، به جایِ خفن کشد
تعقیب می کنم همه جا، ردّ ِ پای ماااااچ!
این حال و حول و جنبش ِ پیوسته یِ دو لب
باشد ظهورِ پرده ای از سینمایِ ماااااچ!
آری، عجب حکایتِ توپّی است این سخن
عمری گذشته روز و شب ِ ما به پایِ ماااااچ!
گر خشک و خیس، فرق ندارد عزیز جان!
بنشین دوباره، در طلبِ انتهایِ ماااااچ!
گر یارِ نازنین، سر و جان را طلب کند
این هر دو هیچ نیست یقین، در بهایِ ماااااچ!
"بدپیله" در کلاسِ صفا و وفا، فقط
چسبیده ناقلا، به همین درس های ماااااچ!
ماتم به برگزیدنِ یک جا برایِ ماااااچ
تا هست جمله پیکرِ آن ماه، جایِ ماااااچ!
هرچند بی صداش بُوَد خوب تر؛ ولی
کمتر ز اصل ِ ماچ، نباشد صدایِ ماااااچ!
جان را صفا دهد شکلاتِ لبانِ دوست
ای من فدای طعمِ خوش و باصفایِ ماااااچ!
بنگر که جایِ "رُز"، به لبانم نشانده است
دلبر، هزار "رُژ"، ز گل و بوته هایِ ماااااچ!
گاهی در انتها، به کتک می رسد، اُمور!
گاهی صدایِ ناله بیاید ز لایِ ماااااچ!
خوش آن زمان، که آخر بوسه "خفن" شود
وقتی منم حریفِ تو در این ادایِ ماااااچ!
چون انتهایِ ماچ، به جایِ خفن کشد
تعقیب می کنم همه جا، ردّ ِ پای ماااااچ!
این حال و حول و جنبش ِ پیوسته یِ دو لب
باشد ظهورِ پرده ای از سینمایِ ماااااچ!
آری، عجب حکایتِ توپّی است این سخن
عمری گذشته روز و شب ِ ما به پایِ ماااااچ!
گر خشک و خیس، فرق ندارد عزیز جان!
بنشین دوباره، در طلبِ انتهایِ ماااااچ!
گر یارِ نازنین، سر و جان را طلب کند
این هر دو هیچ نیست یقین، در بهایِ ماااااچ!
"بدپیله" در کلاسِ صفا و وفا، فقط
چسبیده ناقلا، به همین درس های ماااااچ!
***************
(2)
تخم جنّ ِ فرصت طلب چینی
و بوسه های ۳۰ سنتی عشقولانه!
تخم جنّ ِ فرصت طلب چینی
و بوسه های ۳۰ سنتی عشقولانه!
هیچ شکّی نیست که چینی ها - علی رغم ِ رفیق و برادر بودنشان با دولتِ سرتاپا اسلامی ایران - آخر ِ خلاف اند! این امر، برای ما که بارها و بارها ثابت شده است! شما می گویید نه؟! خوب بفرمایید این هم نسخه ی بی چون و چرایی از خلاقیّت ِ سرشار از خلافیّت ِ این تنگ چشمانِ اکبیری! با خبر شدیم که در چین، یک تخم ِ جنّ ِ ۱۳ ساله، در امورِ ماچیّه، روی ِ دستِ "مولانا بدپیله" بلند شده و با استفاده از پارچه هایی با نقش قلب مکانی در یک پارک درست کرده، که آن را به مدت ۲ دقیقه به زوج های جوان به قیمت ۳۰ سنت اجاره می دهد و زوج های جوان هم به دور از چشم دیگران بوسه عشق را در این مکان تقدیم همدیگر می کنند! ابتکار ِ این بزمجّه - چنان که افتد و دانی - بسیار مورد توجّه ِ زوج های جوان قرار گرفته است و نانش را حسابی توی روغن انداخته است! فقط ببینید و عبرت بگیرید و حسرت بخورید!!!
۱۳۸۸ آبان ۲۱, پنجشنبه
آزمون سنجش هوش و استعداد تحصیلی "مولانا بدپیله" از مریدان خویش، در باب "وقایع اتّفاقیّه"یِ در آبان 1388
1- به نظر شما منظور محصولی از گفتن جمله ی "وضعم از دور قبل بهتر است" چیست؟
الف) منظور ایشان حساب بانکی شان بوده است!
ب) با توجه به سابقه ی درخشانشان در وزارت کشور، منظورشان این بوده است که اکنون وضعیت سوابق مدیریتی شان نسبت به گذشته بهتر شده است.
ج) ایشان در این چند ماهه به کلاس بدن سازی می روند و منظورشان وضعیت بدنی شان بوده است.
د) این دفعه دیگه برای وزیر شدن ناپلئونی رای نمی آورد.
الف) منظور ایشان حساب بانکی شان بوده است!
ب) با توجه به سابقه ی درخشانشان در وزارت کشور، منظورشان این بوده است که اکنون وضعیت سوابق مدیریتی شان نسبت به گذشته بهتر شده است.
ج) ایشان در این چند ماهه به کلاس بدن سازی می روند و منظورشان وضعیت بدنی شان بوده است.
د) این دفعه دیگه برای وزیر شدن ناپلئونی رای نمی آورد.
2- نظر شما در مورد این سئوال چیست؟ "می دانید 18 میلیارد دلار چند تریلی پول و طلا می شود؟"
الف) این یک سئوال هوش است و در امتحانات شناسایی استعدادهای درخشان مطرح شده است!
ب) سئوالی است که انیشتن در زمان کودکی از معلمش شنید و تمام عمرش را در راستای کشف این پدیده ی علمی- تخیلی صرف نمود.
ج) سئوال استخدامی کارمندان بانک است.
د) سئوال رئیس جمهور از یکی از خبرنگاران در نشست خبری در ترکیه می باشد.
3- چرا احمدی نژاد به طور سر زده در مجلس حاضر شد؟
الف) برای آن که هیات رئیسه تدارک نهار نبینند و دچار زحمت نشوند.
ب) اوه! اوه! چه ترافیکی! میون بُر بزن، اِ مجلس! یه ترمز بزن برم یه احوال پرسی با دوستان بکنم.
ج) صاحب خونه موبایلش خاموش بوده و نشده باهاش هماهنگی کنن.
د) ایشان قصد داشتند نمایندگان سورپرایز بشوند.
4- منظور آقای قطبی از گفتن جمله ی "کارم را بلدم" چیست؟
الف) ایشان در دادن وعده بسیار قهار بوده و توانایی دادن هر گونه قولی را دارند، از صعود به جام جهانی گرفته تا قهرمانی در بازی های آسیایی!
ب) منظورشان بستن قرارداد بوده است، قراردادهایی که یه طرفه می توان آنها را فسخ نمود و تمام پول قرارداد را نیز اخذ!
ج) بردن تیم دسته سه و چهار اروپایی در بازی تدارکاتی!
د) نحوه ی "سازمانداری" تیم و دادن روحیه به بازیکنان تیم ملی که متوجه شوند "دل شیر" دارند!
5- نظر شما در مورد فیلتر شدن سایت بنیاد امتداد مهر چیست؟
الف) یه سوزن به خودت بزن یه جولدوز به دیگری.
ب)احتمالا غلظت مهرورزی اش زیاد شده بود.
ج) با توجه به اینکه در حال حاضر همه بهم مهر می ورزند دیگر نیازی به بودن چنین سایتی نبود.
د) اوهوی! باز اشتباهی فیلتر کردی که، قرار بود خبرگزاری مهر رو فیلتر کنی نه امتداد مهر رو!
6- نظر شما در مورد این موضوع که سازمان ليگ، قانونى وضع كرده است كه مربيان ليگ قبل از قرارداد با تيم هاى باشگاهى بايد تست اعتياد بدهند، چیست؟
الف) چرا فقط مربیان لیگ یک؟!
ب) قصد داشتند برای برنامه 90 سوژه درست کنند.
ج) به تعداد سازمان ها راه است برای ابراز وجود و تیتر شدن در روزنامه ها!
د) آقایان اول خودشان تست اعتیاد بدهند. (این جمله از آقای حجازی مديرفنى تيم دى استراداى اسلواكى بود.)
7- محققان جانورشناس آلماني اعلام كردند: "سه خرس كچل باعث تعجب آنها شدهاند"، به نظر شما کدام گزینه صحیح تر است؟
الف) ای بابا! خانم چقدر غر می زنی! کچلم می کنی این دانشمندانی بیچاره رو به زحمت می اندازی ها!
ب) شامپوی تاریخ مصرف گذشته مصرف کرده اند.
ج) مدل جدید است!
د) احتمالا خرس های کچل هم از تعجب جانورشناس های کچل آلمانی تعجب کرده اند!
هـ) از چه ای کُل، با کِلان آمیختی؟! / تو مگر از شیشه روغن ریختی؟!
8- چرا دولتی ها در مشهد به جای "عدس پلو" که غذای معمول استانداری در آن شب بوده است، "گوشت سرخ کرده" و ... سفارش دادند؟
الف) برای آنکه جریمه بشوند و همه متوجه شوند دولت پیش از این چقدر ساده زیست بوده است.
ب) آخه عدس پلو در سلف دانشگاه ها و حتی در پادگان ها هم سرو نمی شود!
ج) برای آنکه بدنش ویتامین بیشتری جذب نمایند و بتواند بهتر و بیشتر خدمت کنند.
د) خرج که از بیت المال بود، حاتم طائی شدن آسان بود.
9- با توجه به آنکه ایرنا از مشایی به عنوان یک "متفکر" نام برد، کدام گزینه می تواند صحیح باشد؟
الف) جدیداً معنی کلمه ی "متفکر" در لغت نامه ها دچار تغییرات شگرفی شده است!
ب) متفکرها لزومی نیست در مورد صحبت هایی که می زنند تفکر کنند.
ج) یک متفکر کسی است که پس از هر سخن رانی بگوید سخنانش تحریف شده و بعد توضیحاتی در مورد آن صحبت ها بدهد.
د) احتمالا مشّایی هم در آینده ای نه چندان دور از ایرنا به عنوان یک خبرگزاری "متفکر" نام خواهد برد!
10- نظر شما در مورد این جمله ی توکلی چیست؟! "هر بلایی خواستید سر این قانون (طرح تحول) در آوردید."
الف) احتمالا قانون مذکور را برای چند روزی به کهریزک برده بودند!
ب) قانون فوق را از طریق قانون دور زده اند.
ج) با یک حرکت کف گرگی و ایضا یک حرکت زانو زیر شکم، قانون مربوطه را مورد مهروزی قرار داده اند.
د) بلا بلا بلا بلا، واسه تو می خرم طلا ملا!
۱۳۸۸ آبان ۱۹, سهشنبه
اشتراک در:
پستها (Atom)